برشکاری قوسی کربنیcarbon arc cutting, CACواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشکاری قوسی که در آن از الکترود کربنی استفاده میشود
برشکاری قوسی هواکربنیair carbon arc cutting, CAC-A, AC-Aواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشکاری قوسی که در آن گرمای حاصل از الکترود کربنی و فلز، با دمیدن هوای فشرده و زدودن فلز مذاب ایجاد میشود
راهبُرد پیشگامی در کاهش هزینهcost leadership strategyواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی برای کاهش هزینههای عملیاتی در فضای رقابتی
کش کش کشلغتنامه دهخداکش کش کش . [ ک ِ ک ِ ک ِ / ک ُ ک ُ ک ُ ] (صوت ) آوازی که بدان سگ را بر سگی یا بر غریبی آغالند. (یادداشت مؤلف ) . || کلمه ای است که برای آرام کردن طفل شیرخواره ٔ گریان و خوابانیدن او گویند و عرب بیسک و ویسک گوید. (یادداشت مؤلف ).
کشلغتنامه دهخداکش . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سربازان شهرستان ایرانشهر با 150تن سکنه . ساکنین آن از طوایف سرباز هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کشلغتنامه دهخداکش . [ ] (اِخ ) دهی است از توابع طالقان شهرستان تهران با 734تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کشلغتنامه دهخداکش . [ ک َ ] (اِ) بغل و ابط. (ناظم الاطباء). بغل . (برهان ) : چرا گفت نگرفتمش زیر کش چرا بر کمر کردمش پنجه بش . فردوسی .می به زیر کش و سجاده ٔ زهدم بر دوش آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم . <p class="autho
دامکشلغتنامه دهخدادامکش . [ ک َ ] (نف مرکب ) دام گسترنده . پهن کننده ٔ دام . دام نهنده . || بازی دهنده . || خلاص کننده ٔ از دام . بردارنده ٔ دام و آزادکننده ٔ در دام مانده .
دامنکشلغتنامه دهخدادامنکش . [ م َ ک َ ] (نف مرکب ) که دامن کشد. که دنباله ٔ دامن بر روی زمین فروهلد و براه رود. || مجازاً معنی خرامنده و بناز رونده دارد. ج ، دامنکشان .
دانه کشلغتنامه دهخدادانه کش . [ ن َ / ن ِ ک َ ] (نف مرکب ) حامل دانه . کشنده ٔ دانه . برنده ٔ دانه از جایی بجایی : میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است . فردوسی .بس که دنیا را کم
دانیکشلغتنامه دهخدادانیکش . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش زراب شهرستان سنندج . واقع در 21هزارگزی شمال خاوری زراب و 2هزارگزی جنوب رودخانه ٔ کلاترزان . کوهستانی است و سردسیر و دارای 200<
دایره کشلغتنامه دهخدادایره کش . [ ی ِ رَ / رِ ک َ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ دایره . رسم کننده ٔ دایره . رجوع به دائره شود. || (اِ مرکب ) پرگار. پرگال .