کرشملغتنامه دهخداکرشم . [ ک َ رَ ] (ع اِ) کَرشَمة. صورت . یقال : قبح اﷲ کرشمه . (از اقرب الموارد) : هرچه او خواهد رساند او به چشم از جمال و از کمال و از کرشم . مولوی .رجوع به کر
کرشملغتنامه دهخداکرشم . [ ک ِ رِ ] (اِ) به معنی کرشمه است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : رنجور شد آن نرگس پر ناز و کرشم .سوزنی .
کرشمهبازفرهنگ مترادف و متضادشیوهپرداز، طناز، عشوهساز، عشوهگر، غماز، کرشمهپرداز، کرشمهریز، کرشمهساز، کرشمهطراز، کرشمهگر
کرشمهبازفرهنگ مترادف و متضادشیوهپرداز، طناز، عشوهساز، عشوهگر، غماز، کرشمهپرداز، کرشمهریز، کرشمهساز، کرشمهطراز، کرشمهگر
کرشمه ناکلغتنامه دهخداکرشمه ناک . [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) با کرشمه و ناز : معشوقه ای داشت موزون و کرشمه ناک . (سندبادنامه ص 102).نیست توجهش بکس تا چه ادای زشت شدباعث سرگرانی ش
کرشمه کنلغتنامه دهخداکرشمه کن . [ ک ِ رِ م َ / م ِ ک ُ ] (نف مرکب ) کرشمه کننده . غمزه کننده . آنکه کرشمه بکار برد. (فرهنگ فارسی معین ) : نر و ماده (کبوتران ) کاوان ابر یکدگربه کشی