کتارکلغتنامه دهخداکتارک . [ ] (اِخ ) شهری بوده است به ناحیه ٔ استخر در پارس . رجوع به نخبةالدهر دمشقی چ لایپزیک ص 177 شود.
قطاریقلغتنامه دهخداقطاریق . [ ق َ ] (اِ) هایهوی جنگ ، یعنی شور و غوغائی که به وقت جنگ و امثال آن برمی آید. (آنندراج از غیاث ).
قطرکdropletواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی، مهندسی بسپار] گویچهای مایع که قطری کمتر از 0/2 میلیمتر داشته باشد [علوم جَوّ] ذرات کروی بسیار کوچکی از هرنوع مایع بهویژه آب
کتارکلغتنامه دهخداکتارک . [ ] (اِخ ) شهری بوده است به ناحیه ٔ استخر در پارس . رجوع به نخبةالدهر دمشقی چ لایپزیک ص 177 شود.
کتارکلغتنامه دهخداکتارک . [ ] (اِخ ) شهری بوده است به ناحیه ٔ استخر در پارس . رجوع به نخبةالدهر دمشقی چ لایپزیک ص 177 شود.