چندرایلغتنامه دهخداچندرای .[ چ َ ] (اِخ ) نام قلعه ای در هندوستان که دارای حصنی حصین بود و محمود آن را بگشود و به اموال و غنائم بسیار رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 416، 417، 418).
چندسینلغتنامه دهخداچندسین . [ چ َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر از شهرستان زنجان در نه هزارگزی جنوب ابهر واقع است . کوهستانی و سردسیر است . 272 تن سکنه دارد. آبش
چندریواژهنامه آزاد(اصفهانی) تکه های چربی و غضروف و تاندوم مانند داخل گوشت که جویدن آن مشکل باشد chenderi.
چندریتمpolyrhythmicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی آنچه دارای چند ریتم متفاوت بهطور همزمان است متـ . چندریتمی 1
درازالغتنامه دهخدادرازا. [ دَ / دِ ] (حامص ، اِ) طول .(دانشنامه ٔ علائی ص 74). درازنا. درازی . کشیدگی . امتداد. مقابل پهنا. خلاف پهنا. بَلخ . درازنای . (انجمن آرا). به معنی درازی
لر بزرگلغتنامه دهخدالر بزرگ . [ ل ُ رِ ب ُ زُ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی گوید: ولایت لرستان دو قسم است . لر بزرگ و لر کوچک به اعتبار دو برادر که در قرب سنه ٔ ثلاثمائه ٔ (300 هَ . ق .).
فرستادنلغتنامه دهخدافرستادن . [ ف ِ رِ دَ ] (مص ) گسیل کردن . ارسال . (یادداشت به خط مؤلف ). در پهلوی فرستاتن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : یک لخت خون بچه ٔ تاکم فرست از آنک هم ب
چنارلغتنامه دهخداچنار. [ چ َ / چ ِ ] (اِ) درختی باشد مشهور. (برهان ). درختی معروف که شعرا برگ بکف دست پنجه گشاده تشبیه کرده اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). درختی که بار ندارد و برگ
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن عبدالرحمان بن زیادبن عبداﷲبن زیادبن عجلان . مکنی به ابن عقده . کنیتش ابوالعباس است از حفاظ احادیث و ضباط اخبار بود در