چغزپارهلغتنامه دهخداچغزپاره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) جل وزق را گویند و آن چیزی باشد مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد و بعربی «طحلب » خوانند. (برهان ) (آنندراج ). طحلب و جل وزغ . (ناظم الاطباء). چغزاوه و چغزباره وچغزواره و چغزلاوه . جل مزغ (در اصط
غزارةدیکشنری عربی به فارسیفزوني , دامنه , فراخي , فراواني , استعداد , ميدان نوسان , فاصله ء زياد , بزرگي , درشتي , انباشتگي , سيري , کمال , چرک , کثافت , پليدي , الودگي , هرزه
غزارةلغتنامه دهخداغزارة. [ غ َ رَ ] (ع مص ) بسیاری از هر چیزی . (منتهی الارب ). بسیار شدن . (دهار). بسیار شدن آب و جز آن . (اقرب الموارد). به تمام معانی غَزر و غُزر. (منتهی الارب ). بسیاری و بسیار شدن . (برهان قاطع). || بسیارشیر گردیدن ناقه : غزرت الناقة؛ کثر درها. (اقرب الموارد). بسیارشیر گرد
چغزاوهلغتنامه دهخداچغزاوه . [ چ َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) طحلب و جل وزغ . (ناظم الاطباء). چغزابه و رجوع به چغزابه و چغزباره و چغزپاره و چغزلاوه و چغزواره شود. || کف سبزی که به روی آبهای راکد می نشیند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغزپاره و چغزلاوه و چغزواره شود.
چغزبارهلغتنامه دهخداچغزباره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) سبزی بالای آب ایستاده که جامه ٔ غوک و بزغسمه نیز گویند. (رشیدی ). سبزه بسته ٔ روی آب که نام مشهورش جل وزغ است . (فرهنگ نظام ). چغزابه و چغزپاره و چغزواره . طحلب . جامه ٔ غوک . و رجوع به چغزابه و چغزاوه و چ
چغروارهلغتنامه دهخداچغرواره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) چغرلاده (مصحف چغزلاوه ). چغزابه . چغزلاوه . چغزپاره . جامه ٔ غوک . طحلب . و رجوع به چغزواره شود.
چغزوارهلغتنامه دهخداچغزواره . [ چ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی چغزپاره است که جل وزغ و جامه ٔ غوک و طحلب و بزغسمه باشد. (برهان ). جل وزغ را گویند، و آن چیزی باشد مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد و بعربی طحلب خوانند. (آنندراج ). مرادف چغزپاره و چغزابه
جغرابهلغتنامه دهخداجغرابه . [ ج َ ب َ / ب ِ ] (اِ) جغزاوه . جغزواره . جلبک . جل وزغ . (شعوری ) (ناظم الاطباء). طحلب . چغزپاره . چغزواره . اغثر. رجوع به چغزلاوه و چغزواره شود.