چستفرهنگ مترادف و متضاد۱. تند، جلد، چالاک، چیرهدست، زرنگ، سریع، فرز ۲. استاد، ماهر ۳. محکم، استوار ۴. برازنده، موزون ≠ ناموزون
چستدیکشنری فارسی به انگلیسیalert, brisk, clever, dexterous, expeditious, light-footed, lissom, lissome, nimble, speedy, tripping
چستلغتنامه دهخداچست . [ چ ُ ] (اِ) گیوه و نوعی ازپای افزار که روی آنرا از ریسمان چینند. (ناظم الاطباء). نوعی پای افزار. قسمی پاپوش . رجوع به چستک شود.
چستلغتنامه دهخداچست . [ چ ُ ] (ص ) چابک باشد. (فرهنگ اسدی ). جلد و چالاک و چابک باشد. (برهان ) (انجمن آرا). جلد و چابک . (جهانگیری ). جلد و چالاک . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). جل
چستفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چابک؛ چالاک؛ جلد: ◻︎ مبین در عبادت که پیرند و سست / که در رقص و حالت جوانند و چست (سعدی۱: ۱۲۶).۲. (قید) تندوسریع.۳. (قید) [قدیمی] محکم؛ استوار.۴. (قید) [قدیم