پوندلغتنامه دهخداپوند. [ پ ُ ] (انگلیسی ، اِ) واحد پول بریتانیا. || واحد وزنی تقریباً معادل 453/6 گرم .
پیوندلغتنامه دهخداپیوند. [ پ َ / پ ِ وَ ] (اِ) خویش و تبار. (برهان ). خویشاوند. قوم . نزدیک نسبی . خاندان . دوده . خویش نسبی . نسب . عشیرت . کس : بر و بوم و پیوند بگذاشتی فراوان به ره رنج برداشتی . فردوسی .
پیوندلغتنامه دهخداپیوند. [ پ َ / پ ِ وَ ] (اِ) عمل فرو بردن پوست درختی در درخت دیگر یا وصل کردن شاخه و یا جزئی از شاخه ٔ درختی بدرخت دیگر تا درخت دوم بار دهد یا بار نیکوتر دهد و یا باری چون بار درخت نخستین دهد. وآن را انواع و اقسام است چون : پیوند اسکنه . پیون
پیوندلغتنامه دهخداپیوند. [ پ َ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شهریارشهرستان تهران دارای 20 تن سکنه . زمستان از ایل میش مست به این ده می آیند. از طریق رباطکریم و حصارساقی بدانجا ماشین میرود. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
protocolدیکشنری انگلیسی به فارسیپروتکل، تشریفات، پیوند نامه، موافقت مقدماتی، پیش نویس سند، اداب و رسوم، مقاوله نامه نوشتن
protocolsدیکشنری انگلیسی به فارسیپروتکل ها، تشریفات، پیوند نامه، موافقت مقدماتی، پیش نویس سند، اداب و رسوم، مقاوله نامه نوشتن
نظامدیکشنری عربی به فارسیفرمان , امر , حکم , مشيت , تقدير , ايين , پيوند نامه , مقاوله نامه , موافقت مقدماتي , پيش نويس سند , اداب ورسوم , تشريفات , مقاوله نامه نوشتن , سيستم , دستگاه , منظومه
پیوندلغتنامه دهخداپیوند. [ پ َ / پ ِ وَ ] (اِ) خویش و تبار. (برهان ). خویشاوند. قوم . نزدیک نسبی . خاندان . دوده . خویش نسبی . نسب . عشیرت . کس : بر و بوم و پیوند بگذاشتی فراوان به ره رنج برداشتی . فردوسی .
پیوندلغتنامه دهخداپیوند. [ پ َ / پ ِ وَ ] (اِ) عمل فرو بردن پوست درختی در درخت دیگر یا وصل کردن شاخه و یا جزئی از شاخه ٔ درختی بدرخت دیگر تا درخت دوم بار دهد یا بار نیکوتر دهد و یا باری چون بار درخت نخستین دهد. وآن را انواع و اقسام است چون : پیوند اسکنه . پیون
پیوندلغتنامه دهخداپیوند. [ پ َ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شهریارشهرستان تهران دارای 20 تن سکنه . زمستان از ایل میش مست به این ده می آیند. از طریق رباطکریم و حصارساقی بدانجا ماشین میرود. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
پیوندلغتنامه دهخداپیوند.[ پ َ وَ ] (اِخ ) نام والی ابخاز، معشوق الرئیس الشهید ابوالقاسم علی بن ابی طیب الباخرزی و ظاهراً قاتل وی . (رجوع شود به لباب الالباب عوفی چ اروپا ج 1 ص 69).
پیوندفرهنگ فارسی عمید۱. = پیوستن۲. (اسم مصدر) اتصال؛ پیوستگی؛ همبستگی.۳. (اسم مصدر) ازدواج؛ وصلت: پیوندتان مبارک باد.۴. (اسم مصدر) (زیستشناسی) اتصال جوانه یا شاخۀ درختی به شاخه یا ساقۀ درخت دیگر که از همان نوع یا شبیه آن باشد و این عمل برای تبدیل میوههای پست و نامرغوب به میوههای درشت و خوب و ازدیاد
پیوندلغتنامه دهخداپیوند. [ پ َ / پ ِ وَ ] (اِ) خویش و تبار. (برهان ). خویشاوند. قوم . نزدیک نسبی . خاندان . دوده . خویش نسبی . نسب . عشیرت . کس : بر و بوم و پیوند بگذاشتی فراوان به ره رنج برداشتی . فردوسی .
پیوندلغتنامه دهخداپیوند. [ پ َ / پ ِ وَ ] (اِ) عمل فرو بردن پوست درختی در درخت دیگر یا وصل کردن شاخه و یا جزئی از شاخه ٔ درختی بدرخت دیگر تا درخت دوم بار دهد یا بار نیکوتر دهد و یا باری چون بار درخت نخستین دهد. وآن را انواع و اقسام است چون : پیوند اسکنه . پیون
پیوندلغتنامه دهخداپیوند. [ پ َ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش شهریارشهرستان تهران دارای 20 تن سکنه . زمستان از ایل میش مست به این ده می آیند. از طریق رباطکریم و حصارساقی بدانجا ماشین میرود. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
پیوندلغتنامه دهخداپیوند.[ پ َ وَ ] (اِخ ) نام والی ابخاز، معشوق الرئیس الشهید ابوالقاسم علی بن ابی طیب الباخرزی و ظاهراً قاتل وی . (رجوع شود به لباب الالباب عوفی چ اروپا ج 1 ص 69).
خردپیوندلغتنامه دهخداخردپیوند. [ خ ُ پ َی ْ / پ ِی ْ وَ ] (ص مرکب ) کم جثه . کوچک . باریک اندام : با آن پسران خردپیوندهم لوح نشسته دختری چند.نظامی .