پول موللغتنامه دهخداپول مول . (اِ مرکب ، از اتباع )از اتباع است . پول و پله . رجوع به پول و پله شود.
پول مونلغتنامه دهخداپول مون . [ ل ِ م ُ ] (اِخ ) نام سفیری که فرهاد چهارم پادشاه اشکانی باسکندریه نزد آن تونیوس فرستاد. (ایران باستان ج 3 ص 2374).
پول و پلهلغتنامه دهخداپول و پله . [ ل ُ پ َ ل َ / ل ِ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پول مول . رجوع به پول شود.
پول لوسیلانسیرلغتنامه دهخداپول لوسیلانسیر. [ پ ُ ل ُ ی ِ ] (اِخ ) شاعر و مورخ یونانی قرن ششم ، رئیس «سیلان سیر»ها یا منشیان «ژوستی نین ».
پول پول شدنلغتنامه دهخداپول پول شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکسته شدن ظرف چینی و مانند آن بقطعات بسیار خرد. بقطعات خرد و کوچک شکسته شدن چنانکه ظرفی چینی یا سفالی .
پول پولیلغتنامه دهخداپول پولی . (اِ مرکب ) نام قسمی مالیات اصناف . پولی پولی . رجوع به پولی پولی شود.
پول خسرولغتنامه دهخداپول خسرو. [ خ ُ رَ ] (اِخ ) موضعی نزدیک ابوبکرآباد موغان آذربایجان . (تاریخ غازان خان ص 88).
پول سیاهلغتنامه دهخداپول سیاه . [ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پول خرد. پشیز. مس مسکوک که بهندی پیا گویند. (غیاث ). پول از غیر سیم و زر.- به یک پول سیاه نیرزیدن ؛ سخت بی ارزش بودن
پول کیادهلغتنامه دهخداپول کیاده . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل . دشت ، معتدل ، مرطوب ، مالاریائی ، دارای 140 تن سکنه . مازندرانی و فارسی زبان . آب آن از چشم