پولکیلغتنامه دهخداپولکی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به پولک . پولک دار. || که پول دوست گیرد: بچه را نباید پولکی کرد. || که رشوه پذیرد. که عادت به پول گرفتن دارد. آنکه معتاد بپول گرفتن است . مرتشی . رشوه گیر. رشوه خوار. معتاد به رشوه .
ولقیلغتنامه دهخداولقی . [ وَ ل َ قا ] (ع اِ) نوعی از دویدن ناقه با اندکی سختی . || (ص ) ناقه ٔ تیزرو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
پولکیلغتنامه دهخداپولکی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به پولک . پولک دار. || که پول دوست گیرد: بچه را نباید پولکی کرد. || که رشوه پذیرد. که عادت به پول گرفتن دارد. آنکه معتاد بپول گرفتن است . مرتشی . رشوه گیر. رشوه خوار. معتاد به رشوه .
پولکیلغتنامه دهخداپولکی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به پولک . پولک دار. || که پول دوست گیرد: بچه را نباید پولکی کرد. || که رشوه پذیرد. که عادت به پول گرفتن دارد. آنکه معتاد بپول گرفتن است . مرتشی . رشوه گیر. رشوه خوار. معتاد به رشوه .
پودر پولکیplates, plateletsواژههای مصوب فرهنگستانپودری متشکل از دانههای فلزی که ضخامت دانههای آن از دانههای پودر پرکی بیشتر است
پوشچنگار یاختههای پایۀ پولکیmorphea-like basal cell carcinoma, sclerosing basal cell carcinomaواژههای مصوب فرهنگستانپوشچنگار یاختههای پایهای عموماً در ناحیۀ صورت و گردن که بخشهای سطحی آن بهصورت پولکهای سفید صدفشکل جدا میشوند