لیس پس لیسفرهنگ فارسی معین(پَ) (اِ.) نوعی بازی که در آن بازیکنان در پشت خط معینی می ایستند، یکی سکه یا شیئی دیگر را به جلو پرتاب می کند و دیگران می کوشند شی ء خود را هرچه نزدیک تر به آن پرتاب کنند تا برنده شوند.
پلیسیهلغتنامه دهخداپلیسیه . [ پ ِ سی ِ ] (اِخ ) ژان ژاک . دوک مالاکف ، فرمانده قوای فرانسه ، مولد مارن (ایالت سن سفلی ) او فاتح سباستوپل است و به سفارت به لندن مأمورگشت و پس از آن حاکم کل الجزیره شد. مولد او بسال 1794 و وفات در 1864<
پلیسلغتنامه دهخداپلیس . [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) لفظ فرانسوی که در فارسی بمعنی پاسبان اداره ٔ شهربانی (نظمیه ) و گاه بمعنی آن اداره ٔ شهربانی استعمال میشد . عسس . محتسب .
پلیسلغتنامه دهخداپلیس . [ پْل َ / پ ِ ل َ] (اِخ ) نام نهری است درکشور آلمان . این نهر از ساکس شروع شده رو به شمال جاری میشود و پس از طی 110هزار گز به رودخانه ٔ الستر ب-لانش میریزد. (قاموس الاعلام ترکی در ماده ٔ پلایسه ).
پلیستلغتنامه دهخداپلیست . [پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از حشرات هی منو پتر نیش دار از خانواده ٔ وِسپیده و آن زنبوری است طویل با شکم بیضی برنگ سیاه یا اسمر.