پشه بندلغتنامه دهخداپشه بند. [ پ َ ش َ / ش ِ ب َ ] (اِ مرکب ) خانه ای از قماش تُنُک که محفوظ ماندن از نیش پشه را در آن خسبند. پشه دان . ستاره . ستار. (برهان ).پشه خانه . کِلّه . (منتهی الارب ) (زمخشری ). ناموسیة.
پشه بندفرهنگ فارسی عمیدچادری که از تور ریز یا پارچۀ بسیارنازک به شکل اتاقک میدوزند و روی زمین یا روی تختخواب برپا میکنند و درون آن میخوابند.
پشه بندفرهنگ فارسی معین( ~. بَ) (اِمر.) وسیله ای از پارچة توری که برای جلوگیری از آزار پشه آن را با بندها یا میله هایی بر روی بستر نصب کنند.
ماست سویاsoy yoghurtواژههای مصوب فرهنگستانفراوردهای با بافت خامهای که از شیر سویا تهیه میشود و جانشینی است برای پنیر خامهای و خامۀ ترش
سههشتوجهی سهگوشهای، سههشت وجهی سهگوشtrigonal trisoctahedronواژههای مصوب فرهنگستان← سههشتوجهی
سیه پیسهلغتنامه دهخداسیه پیسه . [ ی َه ْ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) سیاه پیسه . آنکه خال سفید و لکه سفید داشته باشد : این باز سیه پیسه نگر بی پر و چنگال کو هیچ نه آرام همی گیرد و نه هال .ناصرخسرو.
شه شهلغتنامه دهخداشه شه . [ ش َه ْ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه شاه که در اصطلاح شطرنج آنرا کش گویند : گفت شه شه وآن شه کبر آورش یک به یک شطرنج برزد بر سرش .مولوی .
پشه بندیلغتنامه دهخداپشه بندی . [ پ َ ش َ / ش ِب َ ] (ص نسبی ) منسوب به پشه بند. پارچه ٔ پشه بندی . یاپشه بندی ، پارچه ٔ رقیق و تُنُک برای ساختن پشه بند.
پشهفرهنگ فارسی عمیدحشرهای ریز و بالدار از خانوادۀ مگس که نیشی خرطوممانند دارد و بدن انسان را نیش میزند؛ سارخک؛ سارشک.⟨ پشهٴ مالاریا: (زیستشناسی) پشۀ ناقل بیماری مالاریا که بیشتر در کنارههای آبهای راکد و باتلاقها یافت میشود؛ آنوفل.
پشهلغتنامه دهخداپشه . [ پ َ ش َ / ش ِ / پ َش ْ ش َ / ش ِ ] (اِ) نوعی از حشرات دیپ تر نموسر که نیش آن ناقل بعض بیماریهاست . موشه . (لغت نامه ٔ اسدی ). سارخک . سارشک . سپیدپر. دَر. (برهان قاطع
شپشهلغتنامه دهخداشپشه . [ ش ِ پ ِ ش َ / ش ِ ] (اِ مصغر) حشره ٔ کوچکی است شبیه به شپش معمولی انسان ولی قدری از آن کوچکتر است و بیشتر به موهای ناحیه ٔ زهار و شرمگاه و زیر بغل حمله میکند و پاهایش دارای قلابهای قوی است که به بدن میچسبد و جدا کردنش مشکل است و در م
سپشهلغتنامه دهخداسپشه . [ س ُ پ ُ ش َ / ش ِ ] (اِ) مثل شپش . (آنندراج ). رجوع به سپش شود. شپشه .(ناظم الاطباء). || عدس . (ناظم الاطباء).
قلعه پشهلغتنامه دهخداقلعه پشه . [ ق َ ع َ پ َ ش ِ ] (اِخ ) از دههای تنکابن است . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 145).
آغال پشهلغتنامه دهخداآغال پشه . [ پ َش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) نام درختی که آن را به عربی شجرةالبق گویند. پشه غال . سارخکدار. سارشکدار. لامشگر. کژم . کنجک . ناژین . پشه خار. پشه دار. دردار. و نام دیگرآن سده است . و خریطه گونه ها بر آن پدید آید که پشه در آن جای دارد