لغتنامه دهخدا
پرکار. [ پ ُ ] (ص مرکب )(مردی ...) شدیدالعمل . فعال . که بسیار کار کند. مقابل کم کار. || نقاشی و قلمزنی و قلابدوزی و گلدوزی و تذهیب و گچ بری ... و امثال آن که در آن کار بسیار کرده اند. مقابل کم کار. || نقاش (؟). (رشیدی ). || مشغول . پرمشغله ؟ : چنی