پرت وپلافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= پرت پرتوپلا پرتوپلا شدن: (مصدر لازم)۱. پراکنده شدن.۲. تارومار شدن.
پرت و پلالغتنامه دهخداپرت و پلا. [ پ َ ت ُ پ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ، از اتباع ) تَرت و پَرت . تندوخند. تارومار. پخش و پلا. تَرت و مَرت . پراکنده . || چرندپرند. هذیان . سخنان نا به وج
چرند و پرند گفتنلغتنامه دهخداچرند و پرند گفتن . [چ َ رَ دُ پ َ رَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) چرند گفتن . پرت وپلا گفتن . حرف مفت زدن . چرت و پرت گفتن . مهمل بافتن .رجوع به «چرند» و «چرند پرند» و
نسنجیده گویلغتنامه دهخدانسنجیده گوی . [ ن َ س َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که ناسنجیده و نااندیشیده سخن گوید. که پرت وپلا و نامربوط و نامعقول گوید.
نسنجیده گفتنلغتنامه دهخدانسنجیده گفتن . [ ن َ س َ دَ / دِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نیندیشیده گفتن . پرت وپلا گفتن . نامربوط گفتن . بی تأمل و تعمق حرف زدن .
پراشیدنلغتنامه دهخداپراشیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) پریشان کردن . بیفشاندن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). پشولیدن . بشولیدن . پراکنده کردن . پراکندن . بپراکندن . پریشان کردن .