ولو شدنلغتنامه دهخداولو شدن . [ وِ ل َ / لُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پاشیده شدن .پراکنده شدن . متفرق شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || نقش بر زمین شدن : فلان روی زمین ولو شد.
چوپلولغتنامه دهخداچوپلو. (اِخ ) دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . 1155 تن سکنه دارد. محصولش غلات ، حبوبات ، بادام ،کرچک و ذرت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ژیگولولغتنامه دهخداژیگولو. [ گ ُ ل ُ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) مرد خودآراکه پیوسته در لهو و لعب و مجالس رقص وقت بگذراند.
گولولغتنامه دهخداگولو. [ گ ُ ل ُ ] (اِخ ) نام بزرگترین رود کرس است ، که در بیست کیلومتری باستیا از بین میرود. درازای آن 75هزار گز میباشد.
ولولغتنامه دهخداولو. [ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 180 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ولولغتنامه دهخداولو. [ وِ ل َ / لُو ] (ص ) ولاو. در تداول ، متفرق . پراکنده . (یادداشت مرحوم دهخدا). پاشیده . متلاشی .- ولو شدن ؛ پاشیدن از هم . پاشیده شدن . پراکنده گشتن .- || روی زمین پهن شدن . نقش زمین شدن .
داندولولغتنامه دهخداداندولو. [ دُ ل ُ ] (اِخ ) نام خاندانی به ونیز ایتالیا.از این خاندان چهار تن به منصب دُژی رسیده اند و دُژ عنوان رئیس جمهوری قدیم ژن و ونیز بوده است . نام دژان مذکور بدینگونه است :هانری اول ، وی به سال 1192 م . در <span class="hl" dir="ltr
دمولولغتنامه دهخدادمولو. [ دُ مُو ] (اِخ ) دهی است از دهستان خروسلو از بخش گرمی شهرستان اردبیل با 146 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
پینرولولغتنامه دهخداپینرولو. [ ن ِ رُ ل ُ ] (اِخ ) قصبه ٔ مستحکمی است در خطه ٔ پیامونته از ایتالیا، در 55 هزارگزی جنوب غربی تورینو. (قاموس الاعلام ترکی ).
چول مولولغتنامه دهخداچول مولو. (اِخ ) دهی است از دهستان گل تپه فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سنقر. 400 تن سکنه دارد. از چشمه و قنات و رودخانه آبیاری میشود. محصولش غلات ، لبنیات ، توتون و تنباکو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)