لغتنامه دهخدا
ورنجن . [ وَ رَ ج َ ] (اِ) برنجن . حلقه ای باشد از طلا و نقره و امثال آن که زنان بر دست و پای کنند. آنچه بر دست کنند دست ورنجن و آنچه بر پای کنند پای ورنجن خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). به عربی خلخال گویند. (آنندراج ). مبدل برنجن و اصل در آن حلقه ٔ د