وردلغتنامه دهخداورد. [ وُ ] (ع اِ) وِراد. اوراد. ج ِ وَرد به معنی اسب گلگون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ورد شود.
وردلغتنامه دهخداورد. [ وَ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه : سنگ ورد، زندورد، دیرالزندورد، بیورد، سهرورد،باماورد، اجورد، خرماورد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
وردلغتنامه دهخداورد. [ وَ ] (ع اِ) گل . (مهذب الاسماء). گل هر درخت و غالب گل سرخ را گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وردة یکی آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (مهذ
وردلغتنامه دهخداورد. [ وِ ] (ع اِ) تب . (منتهی الارب ). اسم است آن را یا نوبت تب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تب به نوبت و نوبت تب . (ناظم الاطباء). || پاره ای از خواندن
ورددیکشنری فارسی به انگلیسیabracadabra, charm, enchantment, hocus-pocus, incantation, mumbo jumbo, spell
وردواژهنامه آزادوَرِّدَ:(warreda) در گویش گنابادی یعنی دنبال کردن ، تعقیب کردن ، دویدن دنبال کسی || وردْ:(werd) در گویش گنابادی یعنی طلسم ، جادو ، نفرین خوانی
وردفرهنگ انتشارات معین(و ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ذکر، دعا. 2 - جزیی از قرآن که انسان هر روز و هر شب بخواند. ج . اوراد.
وردفرهنگ نامها(تلفظ: vard) (معرب از پهلوی) (در قدیم) (در گیاهی) گلِ سرخ ؛ گل ؛ (در عربی) شیر بیشه ، دلاور .