ودویلفرهنگ فارسی معین(وُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - ترانة محلی هجوآمیز و نشاط انگیز که ترجیع بندش اهمیت بسزا دارد. 2 - نمایشنامة کمدی خفیف که در آن خدعه ای ماهرانه گنجانده باشند.
گودوللغتنامه دهخداگودول . (اِخ ) (سنت ...) (650 - 712 م .). سرپرست و حامی بروکسل که در نزدیکی آلوست متولد شد.
پودللغتنامه دهخداپودل . [ ] (اِخ ) قریه ای به نوزده فرسنگی مشرقی بستک در فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ). و بستک قصبه ٔ ناحیه جهانگیریه در مشرق شهر لار (فارس ) است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
لارشفوکو - دودویللغتنامه دهخدالارشفوکو - دودویل . [ رُ ک ُ دو دُوی ] (اِخ ) آمبروازپلی کارپ . سیاستمدار فرانسوی .مولد پاریس . وی در عهد شارل دهم به وزرات رسید و مکتب کشاورزی گرینیُن را تأسیس کرد (1765-1841 م .).