نظریۀ وجوه دستمزدwage fund theoryواژههای مصوب فرهنگستاننظریۀ کلاسیک تقاضا برای نیروی کار که براساس آن همواره مقدار ثابتی از وجوه مالی به پرداخت دستمزدها تخصیص مییابد و اگر در جایی افزایش مشاهده شود به معنای کاهش در جای دیگر است
سههشتوجهی چهارگوشهای، سههشتوجهی چهارگوشtetragonal trisoctahedronواژههای مصوب فرهنگستان← ذوزنقهوجهی
سههشتوجهی سهگوشهای، سههشت وجهی سهگوشtrigonal trisoctahedronواژههای مصوب فرهنگستان← سههشتوجهی
پوزهلغتنامه دهخداپوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) پیرامون و گرداگرد دهان . پوز. فرطوسه . فرطیسه . بتفوز. مجموع دهان و فکین حیوان . فوز. زفر. بدفوز. فریش . فش . فرنج . فوزه . تانول . (لغت نامه ٔ اسدی ) . کلفت . || دهان بند. فنطیسة. فطیسة. || تنه ٔ درخت . (برهان ). پوز.
پوزهلغتنامه دهخداپوزه . [ زِ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 48 هزارگزی جنوب خاور کنگان . کنار راه اتومبیل رو کنگان به لنگه . دارای 50 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" d
وجهلغتنامه دهخداوجه . [ وَج ْه ْ ] (ع اِ) رو و چهره . (غیاث اللغات ). روی و چهره . روی و صورت و هیأت و پیکر و سیما و دیدار و شکل و نمایش . (ناظم الاطباء). روی مردم و هرچیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، اَوجُه ْ، وجوه ، اُجوه با قلب واو به همزه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظ
وجهلغتنامه دهخداوجه . [ وَ ج ُه ْ ] (ع ص ) صاحب جاه . باقدر. وَجِه ْ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
دوجهلغتنامه دهخدادوجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) دوژه . نام گیاهی است از تیره ٔ پروانه واران . رجوع به دوژه شود.
حروف متزاوجهلغتنامه دهخداحروف متزاوجه . [ ح ُ ف ِ م ُ ت َ وِ ج َ / ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حروف متشابهه . حروفی که در صورت نوشتن آنها مانند یکدیگر هستند. در مقابل حروف مفرده . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
پیرلوجهلغتنامه دهخداپیرلوجه . [ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. واقع در 26هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد و 7هزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز. جلگه ، سردسیر، دارای 237 ت
چوپلوجهلغتنامه دهخداچوپلوجه . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه . 599 تن سکنه دارد. آب آن از دره جان آقا و چشمه . محصولش غلات ، چغندر، بادام و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).