گوازیدنلغتنامه دهخداگوازیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) دست کشیدن و دست بردار شدن و ترک کردن . (ناظم الاطباء). فارغ شدن . (شعوری ج 2 ص 324). || واماندن . (ناظم الاطباء).
وازدنلغتنامه دهخداوازدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) رد کردن . مردود شمردن . رد کردن چیز معیوب . (یادداشت مؤلف ). کنار گذاردن . انتخاب نکردن . نپسندیدن و انتخاب نکردن کالا : توان خرید به صدجان ز یار نیم نگاه متاع ناز در این چند روزه وازده است .
وازیدنلغتنامه دهخداوازیدن . [ دَ ] (مص ) بیان کردن حالت و چگونگی سلامتی را. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
وازدنلغتنامه دهخداوازدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) رد کردن . مردود شمردن . رد کردن چیز معیوب . (یادداشت مؤلف ). کنار گذاردن . انتخاب نکردن . نپسندیدن و انتخاب نکردن کالا : توان خرید به صدجان ز یار نیم نگاه متاع ناز در این چند روزه وازده است .
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
سر وازدنلغتنامه دهخداسر وازدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) اعراض کردن . (آنندراج ) (غیاث ). سر باززدن : عاقلانی که ز زنجیر تو سر وازده اندغافلانند که بر دولت خود پا زده اند.صائب (از آنندراج ).
وازدنلغتنامه دهخداوازدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) رد کردن . مردود شمردن . رد کردن چیز معیوب . (یادداشت مؤلف ). کنار گذاردن . انتخاب نکردن . نپسندیدن و انتخاب نکردن کالا : توان خرید به صدجان ز یار نیم نگاه متاع ناز در این چند روزه وازده است .
عنان وازدنلغتنامه دهخداعنان وازدن . [ ع ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) برگشتن و اعراض نمودن . عنان تافتن . (از آنندراج ) : عرفی به کجا می روی این راه کدام است بشتاب عنان وازن از راه خطیرم .عرفی (از آنندراج ).