هاتللغتنامه دهخداهاتل . [ ت ِ ] (ع ص ) ابر پیوسته بارنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابر بسیار بارنده . (از منتخب و لطائف ) (غیاث اللغات ). ابر بسیاربارنده . ج ، هُتَّل . (ناظم الاطباء). هاطِل . رجوع به هاطل شود.
هاطللغتنامه دهخداهاطل . [ طِ ] (ع ص ) باران پیوسته وپیاپی بارنده . (منتهی الارب ). || باران بزرگ قطره . هاضب . مطر متتابعاً متفرقاً عظیم القطر. (اقرب الموارد). || ابر پیاپی بارنده : سحاب هاطل . (منتخب اللغات ) (لطایف ) (ناظم الاطباء). ابر بسیار بارنده : به جودی هاطل و عدلی شامل احیای رعایای آ
عاطلدیکشنری عربی به فارسیبيکار , تنبل , بيهوده , بيخود , بي اساس , بي پروپا , وقت گذراندن , وقت تلف کردن , تنبل شدن , داراي اطناب , حشو , افزونه , بي مصرف , عاطل , بکار بيفتاده
عاطلفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی آنچه یا آنکه به کار گرفته میشود؛ بیکار.۲. [قدیمی] بیبهره.۳. [قدیمی] بدون مسئول یا متصدی.⟨ عاطلوباطل: بیکار؛ بیهوده.
هیاطلهلغتنامه دهخداهیاطله . [هََ طِ ل َ ] (اِخ ) ج ِ هیطال . و هیطال به زبان بخارا مرد قوی باشد و نیرو را به زبان بخارا هیتال خوانند و هیتال را به تازی به هیطال گردانیده اند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). اهل طخرستان . (منتهی الارب ). گروهی اند از هندویان . (مهذب الاسماء). قومی که بلاد تخارستان
هیطللغتنامه دهخداهیطل . [ هََ طَ ] (اِخ ) نام بلاد ماوراءالنهر است از بخارا و سمرقند و خجند و مابین اینها. (معجم البلدان ). || اهل طخرستان . || قومی از ترک و خلج .(منتهی الارب ) (آنندراج ). || قومی از هند که ایشان را شوکت و منزلتی بود. هیاطل و هیاطله مانند آن است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (
هیاطلهلغتنامه دهخداهیاطله . [هََ طِ ل َ ] (اِخ ) ج ِ هیطال . و هیطال به زبان بخارا مرد قوی باشد و نیرو را به زبان بخارا هیتال خوانند و هیتال را به تازی به هیطال گردانیده اند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). اهل طخرستان . (منتهی الارب ). گروهی اند از هندویان . (مهذب الاسماء). قومی که بلاد تخارستان