هماویزلغتنامه دهخداهماویز. [ هََ ] (ص مرکب ) هم آویز. هم آورد. هم کوشش . همتا. کفو. (برهان ) : به هرمز نعره ای برزد که مگریزبیا کآمد به میدانت هماویز. نزاری .چنان جنگ بر جنگیان تیز شدکه دست و گریبان هماویز شد.<p class="author
متفقالقولفرهنگ مترادف و متضادمتفقالکلمه، متفقالرای، همآواز، همزبان، همسخن، همصدا، همکلام، یکدل، یکزبان ≠ ناهمزبان