هسملغتنامه دهخداهسم . [ هَُ س ُ ] (ع ص ، اِ) داغ کنندگان . (منتهی الارب ). لغتی است در حُسُم . (اقرب الموارد). رجوع به حسم شود.
حسملغتنامه دهخداحسم . [ ح َ ] (ع مص ) بریدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان عادل ). قطع. || گسستن . بگسلیدن .- حسم عرق ؛ بریدن رگ به آهن داغ تا خون بند شود. (منتهی الارب ).- حسم کسی از چیزی ؛ بازداشتن از آن .- <span class="h
حسملغتنامه دهخداحسم . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن حارث بن اسامةبن لوی . از اجداد کابس بن ربیعه است که در زمان معاویه میزیست و شبیه پیغمبر بود. (تاج العروس ).
داغ کنندهلغتنامه دهخداداغ کننده . [ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از داغ کردن : هُسُم ؛ داغ کنندگان . (منتهی الارب ). || محرک : و اگر بچیزی داغ کننده و قابض حاجت آید زنگار بسرکه سایند و اندرچکانند اندک اندک . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
متهسملغتنامه دهخدامتهسم . [ م ُ ت َ هََ س ْ س ِ ] (ع ص ) شکسته و شکافته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به متهشم شود.
ابوالبرهسملغتنامه دهخداابوالبرهسم . [ اَ بُل ْ ب َ رَ س َ ] (اِخ ) عمران بن عثمان زبیدی شامی . او صاحب قرائتی شاذّه است .