لغتنامه دهخدا
قسب . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) سلب شدید. (اقرب الموارد). سخت در مقابل سست . (برهان ) (منتهی الارب ). || زشت از هر چیزی . (منتهی الارب ). || خرمای خشک که در دهان ریزه گردد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نوعی از خرمای خشک باشد که اهل نجد آن را برشوم خوانند. گویند قابض است و شکم ببند