هریل آبادلغتنامه دهخداهریل آباد. [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان که در 17هزارگزی صحنه و یکهزارگزی شمال شوسه ٔ کرمانشاه به همدان واقع و دارای 30 تن سکنه است . از رودخانه ٔ زردآب مشروب میشود. محصول عمده اش غل
چهارگللغتنامه دهخداچهارگل . [ چ َ / چ ِ گ ُ ] (اِ مرکب ) چهارگل از گلهای گیاهان که در مداوای امتلاء معده جوشانند و بکار برند و این چهار عبارتند از: گل بنفشه و گل پنیرک و گل کدو و گل نیلوفر.
چارگللغتنامه دهخداچارگل . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) قسمی از داغ . (آنندراج ) : ز تعلیمیش پخته ٔ چارجل بود نزد فارس خط چارگل . ملاطغرا (در تعریف براق ، از آنندراج ).|| کنایه از نقش پای سگ . (آنندراج ). || چهارگل خودرو چون بنفشه و پنیرک و کد
آرللغتنامه دهخداآرل . [ رِ ] (اِخ ) نام قریه ای به ازینق درحلب و در آنجا زیارتگاهی است مشهور به مشهدالرحم .
هروللغتنامه دهخداهرول . [ هَِ وُ ] (اِ) دانه ای است مانند ماش و او را ملک خوانند. (برهان ). در فرهنگ های دیگر و از جمله فرهنگ رشیدی «هروی » با یاء به این معنی آمده است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به هروی شود.
شهریللغتنامه دهخداشهریل . [ ش َ ] (اِخ )لقب یزدجردبن شهریار. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شهریک شود. یزدجرد شهریل بگریخت و به مرو شد و عبداﷲبن عامر، مجاشعبن مسعود السلمی را پس یزدجرد بفرستاد. (تاریخ سیستان ص 80) .