هادی کیاشرلغتنامه دهخداهادی کیاشر. (اِخ ) دهی است از دهستان پلرودبار بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در دوازده هزارگزی جنوب رودسر و دو هزارگزی راه شوسه ٔ رودسربه شهسوار واقع است . محلی ا
هادی گوابرلغتنامه دهخداهادی گوابر. (اِخ ) دهی است از دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 16 هزارگزی جنوب رودسرو 4 هزارگزی جنوب باختری رحیم آباد واقع شده است . محلی است کو
هادی مهدی غلاملغتنامه دهخداهادی مهدی غلام . [ ی ِ م َ غ ُ ] (اِخ ) اشاره به سرور کائنات محمد مصطفی صلوات اﷲ علیه و آله است .(برهان ) (آنندراج ). محمد معین در حواشی برهان مینویسد این اشاره
هادی آبادلغتنامه دهخداهادی آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش طبس شهرستان فردوس که در شش هزارگزی باختر طبس واقع شده است .جلگه و گرمسیر و دارای چهل تن سکنه است . بوسیله ٔ قنات آ
هادی بیگلولغتنامه دهخداهادی بیگلو. (اِخ ) دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 45 هزارگزی شمال گرمی و دو هزارگزی راه شوسه ٔ گرمی به شهرستان اردبیل واقع شده است . کوه
هادی آبادلغتنامه دهخداهادی آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در چهل گزی شمال بیرجند واقع است . کوهستانی و هوای آن معتدل میباشد. 197 تن سکنه دارد. از
هادی آبادلغتنامه دهخداهادی آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان فسارود بخش داراب شهرستان فسا که در 21 هزارگزی باختر داراب واقع شده است . جلگه ، گرمسیر و مالاریایی است و 55 تن سکنه دارد. از
هادی آبادلغتنامه دهخداهادی آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 62 هزارگزی شمال ضیأآباد و سه هزارگزی راه عمومی واقع شده است . جلگه و هوای آن معتدل
هادی آبادلغتنامه دهخداهادی آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان کنارشهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر که درده هزارگزی شمال باختری بردسکن بر سر راه مالرو عمومی بردسکن واقع شده است . جلگه و گرمسی
هادی خانلغتنامه دهخداهادی خان . (اِخ ) فرزند ارشد مهدی خان که جانشین وی شد و مهدی خان از طرف کریمخان زند عنوان خانی و حکومت تنکابن را گرفت و بعدها یکی از طرفداران آغا محمدخان شد.(سف
هادی طنابmooring chockواژههای مصوب فرهنگستانسازهای از آهن ریختگی بر روی عرشۀ کشتی که دارای لبههای قوسی برای هدایت طنابهای مهار است
هادی طناب حوضچهwarping chockواژههای مصوب فرهنگستانهادی طنابی که در کنارۀ حوضچه نصب شده است و برای گذراندن و هدایت طناب از آن استفاده میکنند
هادیةلغتنامه دهخداهادیة. [ ی َ ] (ع ص ) هادئة. از هدء و هُدُوء. به معنی آرام و در آتش ، آتش اندک و آرام ، در مقابل آتش تند.
هادینتونلغتنامه دهخداهادینتون . [ تُن ْ ] (اِخ ) یکی از شهرهای بریتانیای کبیر (اِکُس ) کرسی کنت نشینی به همین نام ، در ساحل چپ رودخانه ٔ تاین واقع شده و دارای 6000 تن سکنه است . محل
هادیةلغتنامه دهخداهادیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث هادی . رجوع به هادی شود. || (اِ) چوبدستی . عصا. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : توکّاء علی الهادیة
هادیراهguide wayواژههای مصوب فرهنگستاندر سامانههای جابهجایی، معبری که فقط وسایل نقلیۀ خاص در آن رفتوآمد میکنند
هادیراه گودopen cut guidewayواژههای مصوب فرهنگستانهادیراهی که پایینتر از سطح طبیعی زمین و در گودی قرار دارد
هادیراه هواییelevated guidewayواژههای مصوب فرهنگستانهادیراه ناهمسطح بر روی سازهای که ارتفاع ایمن را برای وسایل نقلیۀ درحالحرکت بر سطح زمین فراهم میکند