نیشدارلغتنامه دهخدانیشدار. (نف مرکب ) صاحب نیش . دارنده ٔ نیش . آنکه نیش دارد چون عقرب و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). گزنده . نیش زن : بیندیش از آن پشّه ٔ نیشدارکه نمرود را گفت سر پیش دار. نظامی .|| ذوناب . آنکه نیش دارد. (فرهنگ فارس
نیشدارلغتنامه دهخدانیشدار. (نف مرکب ) صاحب نیش . دارنده ٔ نیش . آنکه نیش دارد چون عقرب و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). گزنده . نیش زن : بیندیش از آن پشّه ٔ نیشدارکه نمرود را گفت سر پیش دار. نظامی .|| ذوناب . آنکه نیش دارد. (فرهنگ فارس
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
نیشدارلغتنامه دهخدانیشدار. (نف مرکب ) صاحب نیش . دارنده ٔ نیش . آنکه نیش دارد چون عقرب و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). گزنده . نیش زن : بیندیش از آن پشّه ٔ نیشدارکه نمرود را گفت سر پیش دار. نظامی .|| ذوناب . آنکه نیش دارد. (فرهنگ فارس