نکابةلغتنامه دهخدانکابة. [ ن ِ ب َ ] (ع مص ) نقیب و پذیرفتار قوم گردیدن و تکیه جای و معتمد قوم شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازمتن اللغة). نکوب . (از اقرب الموارد). تکیه گاه و معتمد قوم بودن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نقابةلغتنامه دهخدانقابة. [ ن َ ب َ ] (ع مص ) نقیب گردیدن سپس آنکه نبود . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نقیب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نقیب شدن بر قوم . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || ستودن . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ).
نقابةلغتنامه دهخدانقابة. [ ن ِ ب َ ] (ع اِمص ) مهتری . نقیبی . (ناظم الاطباء). رجوع به نقابت و نَقابَة شود. || (مص ) نقیبی کردن بر قوم . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). نقیبی و مهتری کردن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سالار شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص <span
نقابیلغتنامه دهخدانقابی . [ ن َق ْ قا ] (حامص ) عمل نقاب . رجوع به نَقّاب شود : زلف شب چون نقاب مشکین بست شه ز نقابی نقیبان رست .نظامی .
نقابیلغتنامه دهخدانقابی . [ ن ِ ] (اِخ ) از شعرای تبریز است . در بدخشان ولادت و در تبریز نشو و نما یافت : در شرح زلزله ٔ تبریز مثنوی سروده است :ز دهشت لرزه بر مردم درآویخت که رنگ سرمه ٔ چشم بتان ریخت زمین از بس که چون دریا خروشیدمنار از خاک چون فواره جوشید. <p class="author
نکوبلغتنامه دهخدانکوب . [ ن ُ ] (ع مص ) از راه بگشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101). || برگردیدن از چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). عدول کردن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). روی گرداندن و اعراض کردن از چیزی . (از