نوبت گاهلغتنامه دهخدانوبت گاه . [ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب ) جائی که در آن بارگاه افراخته باشند. نوبتگه . (ناظم الاطباء) : یکی هفته به نوبت گاه خسروروان می کرد هر دم تحفه ای نو. نظامی .نهادش بر بساط نو
نوبتلغتنامه دهخدانوبت . [ ن َ / نُو ب َ ] (از ع ، اِ) کرت . مرتبه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). دفعه . دور. (ناظم الاطباء). ره . راه . دست . (یادداشت مؤلف ). نوبة. نوبه : مطربان س
نوبتفرهنگ فارسی عمید۱. وقت چیزی یا کاری؛ فرصت.۲. بار؛ دفعه؛ کرت؛ مرتبه: ◻︎ به روزی دو نوبت برآرای خوان / سران سپه را یکایک بخوان (نظامی۵: ۱۰۹۳).۳. [قدیمی] دوران؛ زمان.۴. [قدیمی] امری که دارای نظموترتیب باشد.۵. [قدیمی] قراول؛ کشیک.۶. [قدیمی] طبل؛ کوس.۷. [قدیمی] کوس یا دهل بزرگی که چن
نوبتی گاهلغتنامه دهخدانوبتی گاه . [ ن َ/ نُو ب َ ] (اِ مرکب ) نوبت گاه . نوبت گه : سوی نوبتی گاه خود بازگشت بلند اخترش باز دمساز گشت . نظامی .چه آگاهی که شبگردان این راه کجا دارند هر شب نوبتی گاه .<
نوبتگهلغتنامه دهخدانوبتگه . [ ن َ / نُو ب َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) نوبتگاه . رجوع به نوبت گاه شود : به نوبتگه شه دوهندوی بام یکی مقبل و دیگر اقبال نام . نظامی .همان نوبت پاس در صبح و شام ز نوبتگه او
سر نهادنلغتنامه دهخداسر نهادن . [ س َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مجازاً،خواب کردن . (غیاث ) (آنندراج ). خوابیدن : برمدار از مقام مستی پی سر همانجا بنه که خوردی می . سنائی .بشنو الفاظ حکیم پرده ای سر
نوبتلغتنامه دهخدانوبت . [ ن َ / نُو ب َ ] (از ع ، اِ) کرت . مرتبه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). دفعه . دور. (ناظم الاطباء). ره . راه . دست . (یادداشت مؤلف ). نوبة. نوبه : مطربان س
نوبتفرهنگ فارسی عمید۱. وقت چیزی یا کاری؛ فرصت.۲. بار؛ دفعه؛ کرت؛ مرتبه: ◻︎ به روزی دو نوبت برآرای خوان / سران سپه را یکایک بخوان (نظامی۵: ۱۰۹۳).۳. [قدیمی] دوران؛ زمان.۴. [قدیمی] امری که دارای نظموترتیب باشد.۵. [قدیمی] قراول؛ کشیک.۶. [قدیمی] طبل؛ کوس.۷. [قدیمی] کوس یا دهل بزرگی که چن
سه نوبتلغتنامه دهخداسه نوبت . [ س ِ ن َ ب َ ] (اِ مرکب ) کنایه از زمان کودکی ، جوانی و پیری و زمان تهجد، اشراق و چاشت . در قدیم در همین اوقات ثلاثه نوبت می انداختند، اما از زمان سنجر پنج نوبت مقرر شده . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). و نوبت انداختن را نیز گویند، یعنی نقاره زدن چه در قدیم سه وقت
نوبتلغتنامه دهخدانوبت . [ ن َ / نُو ب َ ] (از ع ، اِ) کرت . مرتبه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). دفعه . دور. (ناظم الاطباء). ره . راه . دست . (یادداشت مؤلف ). نوبة. نوبه : مطربان س
پنج نوبتلغتنامه دهخداپنج نوبت . [ پ َ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب ) نوبت پنج وقت که بر در پادشاهان زنند و این از عهد سلطان سنجر مقررشده است ، و پیش از این سه نوبت میزدند. (غیاث اللغات ). نقاره ای است که پنج وقت بر در سرای ملوک میزده اند. پنج وقت نقاره ای باشد که در
پنج نوبتفرهنگ فارسی عمید۱. پنج باری که در طول شبانهروز بر در سرای پادشاهان کوس، دهل، یا نقاره مینواختند. Δ گویند در زمان اسکندر در شبانهروز سه نوبت میزدند و در زمان سنجر پنج نوبت شد.۲. پنجوقت نماز؛ اوقات نمازهای پنجگانه.⟨ پنجنوبت زدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] اظهار شکوه، جلال، و عظمت کردن: ◻︎
نوبتفرهنگ فارسی عمید۱. وقت چیزی یا کاری؛ فرصت.۲. بار؛ دفعه؛ کرت؛ مرتبه: ◻︎ به روزی دو نوبت برآرای خوان / سران سپه را یکایک بخوان (نظامی۵: ۱۰۹۳).۳. [قدیمی] دوران؛ زمان.۴. [قدیمی] امری که دارای نظموترتیب باشد.۵. [قدیمی] قراول؛ کشیک.۶. [قدیمی] طبل؛ کوس.۷. [قدیمی] کوس یا دهل بزرگی که چن