نوازشگرلغتنامه دهخدانوازشگر. [ ن َ زِ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که می نوازد و شفقت و مرحمت می نماید. (ناظم الاطباء). نوازش کننده . || نوازنده ٔ آلات موسیقی . ساززن .
نوازشگریلغتنامه دهخدانوازشگری . [ ن َ زِ گ َ ] (حامص مرکب ) شفقت . مرحمت . مهربانی . (ناظم الاطباء). عمل نوازش گر : نوازشگری را بدو راه دادبه نزدیک تختش وطنگاه داد. نظامی .نوازشگریهای بدرام توبرآرد به هفتم فلک نام تو. <p class=
نوازشگری کردنلغتنامه دهخدانوازشگری کردن . [ ن َ زِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لطف کردن . نواختن . عنایت و مهربانی کردن : به امّید گنجی چنان گوهری بسی کرد با او نوازشگری . نظامی .نشاندش به آزرم و دادش طعام نوازشگری کرد با او تمام . <p c
نوازشگریلغتنامه دهخدانوازشگری . [ ن َ زِ گ َ ] (حامص مرکب ) شفقت . مرحمت . مهربانی . (ناظم الاطباء). عمل نوازش گر : نوازشگری را بدو راه دادبه نزدیک تختش وطنگاه داد. نظامی .نوازشگریهای بدرام توبرآرد به هفتم فلک نام تو. <p class=
نوازشگری کردنلغتنامه دهخدانوازشگری کردن . [ ن َ زِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لطف کردن . نواختن . عنایت و مهربانی کردن : به امّید گنجی چنان گوهری بسی کرد با او نوازشگری . نظامی .نشاندش به آزرم و دادش طعام نوازشگری کرد با او تمام . <p c
پرخاشگرفرهنگ مترادف و متضادپرخاشجو، ستیزهجو، ستیزهطلب، عربدهجو، غوغاگر، غوغایی، فتنهجو، ملامتگر، هنگامهطلب ≠ نوازشگر
دلنوازفرهنگ نامها(تلفظ: del navāz) (به مجاز) مایهی آرامش دل ، آرامش بخش ؛ (در قدیم) نوازشگر، مهربان و دلسوز ، محبوب و معشوق .
نوازش فروشلغتنامه دهخدانوازش فروش . [ ن َ زِ ف ُ ] (نف مرکب ) مهربانی کننده . لطف کننده . نوازشگر : بحمداللَّه این شاه بسیارهوش که نازش خر است و نوازش فروش .نظامی .
نوازشگری کردنلغتنامه دهخدانوازشگری کردن . [ ن َ زِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لطف کردن . نواختن . عنایت و مهربانی کردن : به امّید گنجی چنان گوهری بسی کرد با او نوازشگری . نظامی .نشاندش به آزرم و دادش طعام نوازشگری کرد با او تمام . <p c
نوازشگریلغتنامه دهخدانوازشگری . [ ن َ زِ گ َ ] (حامص مرکب ) شفقت . مرحمت . مهربانی . (ناظم الاطباء). عمل نوازش گر : نوازشگری را بدو راه دادبه نزدیک تختش وطنگاه داد. نظامی .نوازشگریهای بدرام توبرآرد به هفتم فلک نام تو. <p class=