نمدینلغتنامه دهخدانمدین . [ ن َ م َ ] (ص نسبی ) از نمد. ساخته شده از نمد : و کلاهی نمدین بر سر داشت و پشمینه ای پوشیده و کلاسنگی در میان بسته . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ).
نمیدنلغتنامه دهخدانمیدن . [ ن َ دَ ] (مص ) میل کردن . توجه نمودن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : کارم شهوی و غضبی بود شب و روزبر خویشتن از عجب و تکبر بنمیدم . خواجه نصیرالدین طوسی .وقت مرگ آید در آن سو می نمی چون که دردت رفت پس
نمیدنلغتنامه دهخدانمیدن . [ ن ُ دَ ](مص ) نومید شدن . ناامید شدن . (از برهان قاطع). مأیوس شدن . (ناظم الاطباء).
نمدینهلغتنامه دهخدانمدینه . [ ن َ م َ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کل تپه ٔ فیض اﷲبیگی در بخش مرکزی شهرستان سقز، در 38هزارگزی شمال شرقی سقز واقع است و 130 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ،
نمدینهلغتنامه دهخدانمدینه . [ ن َ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) نمدین . چیزهای از نمد کرده . (یادداشت مؤلف ). نمدی .
کَپِنکگویش بختیاریکپنک، بالاپوش نمدین چوپانان در زمستان. سر آستین آن بسته است و دست از آن بیرون نمىآید.
نمدینهلغتنامه دهخدانمدینه . [ ن َ م َ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کل تپه ٔ فیض اﷲبیگی در بخش مرکزی شهرستان سقز، در 38هزارگزی شمال شرقی سقز واقع است و 130 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ،
نمدینهلغتنامه دهخدانمدینه . [ ن َ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) نمدین . چیزهای از نمد کرده . (یادداشت مؤلف ). نمدی .