نسبتادیکشنری فارسی به انگلیسیcomparably, comparatively, fairly, ish _, middling, partly, pretty, rather, reasonably, relatively, somewhat, y
نسبتاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه اً، تاحدودی، درچارچوبِ، در مقایسه، بهنسبت، بااین دیدگاه، بالنسبه، معالوصف، بااینهمه
خدمات محلهایcommunity serviceواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خدمات حملونقل در مسیرهای نسبتاً کوتاه خطی یا حلقوی در یک مجتمع محلی که اغلب به وسیلۀ اتوبوسهای کوچک انجام میشود
چرخریسکیانParulidaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ گنجشکسانان با بدن دوکیشکل و پاهای نسبتاً کوتاه و پرهای قهوهای تیره تا روشن
شارش توفان زیرسطحیsubsurface storm flowواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از توفان بارندگی که برای مسافتی معین در زیر سطح زمین جاری میشود، قبل از اینکه در زمانی نسبتاً کوتاه بهناگاه به مجرای سطحی برسد
مارپیچ کوچکslalom skiingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی زمانمحور (against the clock) در مسیرهای نسبتاً کوتاه و مارپیچ که در آن دروازهها یا میل و پرچمهای نصبشده در فاصلۀ اندکی از یکدیگرند
خیزابsurge 2واژههای مصوب فرهنگستان1. حرکت یک موج اقیانوسی با دورۀ تناوبی بین کشَند و موجباد (wind wave) معمولی که دارای ارتفاع معمولاً کمتر از ده سانتیمتر است 2. نوسان افقی آب با دورۀ تناوبی نسبتاً کوتاه همراه با امواج ساکن
نسبتادیکشنری فارسی به انگلیسیcomparably, comparatively, fairly, ish _, middling, partly, pretty, rather, reasonably, relatively, somewhat, y
نسبتادیکشنری فارسی به انگلیسیcomparably, comparatively, fairly, ish _, middling, partly, pretty, rather, reasonably, relatively, somewhat, y