نخیجةلغتنامه دهخدانخیجة. [ ن َ ج َ ] (ع اِ) مسکه ٔ تنک که دوباره از مشک برآید چون آن را بر شتر بار کنند.(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || طبیعت . گویند: فلان میمون العریکة والنخیجة و الطبیعة؛ به معنی واحد. (اقرب الموارد).
نخیزگاهلغتنامه دهخدانخیزگاه . [ ن َ ] (اِ مرکب ) کمینگاه . (برهان قاطع) (لغت فرس ). رجوع به نخیز شود.
نَخْزَىٰفرهنگ واژگان قرآنکه خوار و رسوا شویم (از خزي به معنی :خواري و هر پستي ديگري است که آدمي از آن شرم داشته باشد )