ناسالمیلغتنامه دهخداناسالمی . [ ل ِ ] (حامص مرکب ) بیماری . مرض . ناسلامتی . سالم نبودن . سرحال نبودن . || ناسازگاری . ناسازواری . عدم اعتدال . || آلودگی . زیان بخشی : ناسالمی هوا، ناسالمی آب .
ناسالمیcontamination 2واژههای مصوب فرهنگستانتغییرات نامطلوب شرایط آب یا خاک براثر عوامل یا موادی که آن را غیرقابلمصرف کند
ناسالملغتنامه دهخداناسالم . [ ل ِ ] (ص مرکب ) مقابل سالم . بیمار. ناتندرست . مریض . رنجور. علیل . دردمند. || ناسازگار. ناملایم . نامعتدل . || آلوده . مخالف بهداشت : هوای ناسالم . || ناتو. ناقلا. نادرست . نابکار. ماجراجو. ناملایم . آشوب طلب . شرانگیز.
ناسالمفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیمار، دردمند، رنجور، مریض، ناتندرست، ناخوش ۲. فاسد، ناپاک، نادرست ≠ سالم
معلوم الحالواژهنامه آزاددر لغت به معنی کسی که احوال و اعمالش شناخته شده است. کنایه از آدم ناسالمی که برای اثبات نادرستی او نیازی به دلیل و مدرک نیست.
ناگواراییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی اگوارایی، ناسالمی، تعفن، عفونت، آلودگی، ناپاکی محیط ناسالم، خیابان پردود، باتلاق، لجنزار، اتاق خفه چیزناگوارا، آب آلوده، نانبیات، هوای راکد
ضعف جسمانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ناخوشی▼، بیحالی، بیبنیگی، ناتندرستی، سستی، ناتوانی بدنی، حالنداری، کسالت، ابتلا، ناسلامت، ناسلامتی، ناسالمی، علیلی، درد، دردمندی، رنجوری، حساسیت، بیماری، مرض▼ آلرژی ناراحتی مزمن هیپوکوندریا بیاشتهایی، نقاهت، بیمارخیزی