تحلیل همسایگیnearest-neighbor analysisواژههای مصوب فرهنگستانروشی که باستانشناسان برای بررسی پراکنش محوطههای باستانی همجوار و چگونگی ارتباط میان آنها به کار میبرند
نگارشلغتنامه دهخدانگارش . [ ن ِ رِ ] (اِمص ، اِ) نگاشتن . (آنندراج ). اسم و حاصل مصدر از نگاشتن . (یادداشت مؤلف ). نقش کردن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || تحریر. نوشتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || انشاء. (یادداشت مؤلف ). || نقش و نگار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رسم . (ناظم الاط
ناارزلغتنامه دهخداناارز. [ اَ ] (ص مرکب ) نیرزنده . بی ارزش . بی بها. که ارزش ندارد : جوان چیز بیند پذیرد فریب به گاه درنگش نباشد شکیب ندارد زن و زاده و کشت و ورزبچیزی نداند ز ناارز ارز. فردوسی .سخنهای من چون شنیدی بورزم
نارسلغتنامه دهخدانارس . [ رَ ] (ن مف مرکب ) میوه ٔ خام و نرسیده . (انجمن آرا). میوه ٔ خام و شراب خام که قابل خوردن نباشد و گاهی بر گلهای ناشکفته نیز اطلاق کنند. (آنندراج ). چیزی که نرسیده و پخته نشده باشد.کامل نشده . خام . به حد کمال نرسیده . (ناظم الاطباء). نارسیده . نرسیده . خام . فج . کال
نارگیسلغتنامه دهخدانارگیس . (اِ مرکب ) پوست بیرونی میوه ٔ نارگیل یا جوز هندی : و پوست بیرونی جوز هندی که آن را نارگیس گویند در حوض آب اندازند تا تمام نرم شود. (فلاحت نامه ). || میوه ٔ نارگیل . جوز هندی را به زبان هندی تا پوست بیرونی آن باز نکرده اند نارگیس گویند. (فلاحت
abortingدیکشنری انگلیسی به فارسیسقط جنین، بچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، بی نتیجه ماندن
abortsدیکشنری انگلیسی به فارسیسقط جنین، بچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، بی نتیجه ماندن
abortدیکشنری انگلیسی به فارسیقطع شدن، سقط جنین، بچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، بی نتیجه ماندن
اجهضدیکشنری عربی به فارسیبچه انداختن , سقط کردن , نارس ماندن , ريشه نکردن , عقيم ماندن , بي نتيجه ماندن , بجايي نرسيدن , نتيجه ندادن , صدمه ديدن , اشتباه کردن , بچه انداختن(در اثر کسالت وبطور غير عمدي)
نارسلغتنامه دهخدانارس . [ رَ ] (ن مف مرکب ) میوه ٔ خام و نرسیده . (انجمن آرا). میوه ٔ خام و شراب خام که قابل خوردن نباشد و گاهی بر گلهای ناشکفته نیز اطلاق کنند. (آنندراج ). چیزی که نرسیده و پخته نشده باشد.کامل نشده . خام . به حد کمال نرسیده . (ناظم الاطباء). نارسیده . نرسیده . خام . فج . کال
لینارسلغتنامه دهخدالینارس . [ رِ ](اِخ ) نام شهری از اسپانی (ایالت ژان ). دارای معدن سرب و چهل هزار تن سکنه .
فینارسلغتنامه دهخدافینارس . [ رُ ] (معرب ، اِ) اسم یونانی سعد است . (فهرست مخزن الادویه ). فیناروس .
نارسلغتنامه دهخدانارس . [ رَ ] (ن مف مرکب ) میوه ٔ خام و نرسیده . (انجمن آرا). میوه ٔ خام و شراب خام که قابل خوردن نباشد و گاهی بر گلهای ناشکفته نیز اطلاق کنند. (آنندراج ). چیزی که نرسیده و پخته نشده باشد.کامل نشده . خام . به حد کمال نرسیده . (ناظم الاطباء). نارسیده . نرسیده . خام . فج . کال
بنارسلغتنامه دهخدابنارس .[ ب َ رَ ] (اِخ ) نام شهری است در هندوستان و آن معبد سترگ هنود است . (از آنندراج ). شهری است در جنوب شرقی اوتارپرادش هند بر ساحل چپ رود گنگ . دارای 355788تن جمعیت و شهر مقدس برهمنان و مرکز فرهنگی است . نام آن از دو رود: ورونه ، و آستی