مینگذارmine layer, mine planter shipواژههای مصوب فرهنگستانشناوری که ویژۀ مینگذاری طراحی و ساخته شده است
فراکِشَند مِهین میانگینmean high-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فراکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند مِهین میانگینmean low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند فروتر مِهین میانگینmean lower low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندهای فروتر در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
مینmine 2واژههای مصوب فرهنگستانافزارهای حاوی مقداری مواد منفجره که برای نابود کردن یا آسیب رساندن به وسایل نقلیه زمینی و دریایی و هوایی یا افراد به کار میرود * مصوب فرهنگستان اول
مین اندازلغتنامه دهخدامین انداز. [ اَ ](نف مرکب ، اِ مرکب ) اندازنده ٔ مین . || نوعی سلاح جنگی که مین پرتاب میکند. رجوع به مین شود.- کشتی مین انداز ؛ نوعی کشتی جنگی که دارای دستگاه رهاکننده ٔ مین در دریا است .
مین گذاریلغتنامه دهخدامین گذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) جای دادن مین (آلت منفجرشونده ) در محل های مخصوص برای جلوگیری از هجوم یا پیشرفت دشمن . رجوع به مین شود.