میلانلولغتنامه دهخدامیلانلو. (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش شیروان قوچان که در جنوب باختری قوچان و جنوب دهستان کلیان واقع است . هوای آن سردسیر و جمعیت آن جمعاً 9690 تن و آبادیهای
ده میلانلغتنامه دهخداده میلان . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان . واقع در 67هزارگزی شمال خاوری زرند. سکنه ٔ آن 105 تن . آب آن از چشمه تأمین می شود. (
سان میلانلغتنامه دهخداسان میلان . (اِخ ) ناحیه ای است از شقوبیة در اسپانیا که در دامنه ٔ کوههای آنجا قرار دارد. (الحلل السندسیه ج 1 ص 361).
سرچشمه ٔ میلانلولغتنامه دهخداسرچشمه ٔ میلانلو. [ س َ چ ِ م َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان . دارای 427 تن سکنه . آب آن از قنات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
ملانقطیفرهنگ انتشارات معین(مُ لْ لا نُ قَ) (ص نسب .) کنایه از: 1 - کسی که زیاد به سنت های کهن ادبی پای بند باشد. 2 - کسی که به املای دقیق و تحت اللفظی واژه ها بیشتر توجه می کند تا معنای
ملاَّنلغتنامه دهخداملاَّن . [ م َ ] (ع ص ) (از «م ل ء») پر. مَلأی ̍ و مَلاَّنة مؤنث و گویند: دلو ملأی و کوز ملآن ماء. ج ، مِلاء. (از منتهی الارب )؛ کوز ملاَّن ماء؛ کوزه ٔ پر از
ملاَّنةلغتنامه دهخداملاَّنة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث ملاَّن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مؤنث ملاَّن یعنی پر. گویند: دلو ملاَّنة. ج ، مِلاء. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملاَ
مالاندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مالش دادن ۲. صاف کردن، هموار ساختن، هموار کردن ۳. مجازات کردن، تنبیه کردن، گوشمالی دادن
مالاندیشیفرهنگ مترادف و متضاداحتیاط، بصیرت، حزم، دوراندیشی، عاقبتاندیشی، عاقبتبینی، عاقبتنگری، مالبینی
محیلانهفرهنگ مترادف و متضادتوام باحیله، حیلهگرانه، رندانه، زیرکانه، شیادانه، مکارانه، مزورانه، خدعهآمیز، مکرآمیز