چمدانلغتنامه دهخداچمدان . [ چ َ م َ ] (اِ) مصحف «جامه دان » که جای مخصوص نهادن جامه ها در مسافرت است . در تداول عامه ، به صندوق چرمی بزرگ یا کوچکی اطلاق شود که هنگام سفر جامه ها را در آن نهند. جامه دان و رجوع به جامه دان شود.
مدانلغتنامه دهخدامدان . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . در 15هزارگزی جنوب شرقی معلم کلایه و 61هزارگزی راه عمومی و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع ودارای 238</spa
مدانلغتنامه دهخدامدان . [ م َ ] (اِخ ) نام بتی از بتهای عرب جاهلی است . عبدالمدان ابن البرکات الحارثیة - جد ریطه بنت عبیداﷲ و زوجه محمدبن علی و مادر سفاح - بدان مربوط است . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به معجم البلدان و منتهی الارب شود.
مدانلغتنامه دهخدامدان . [ م َ ] (ع ص ) رجل مَدان و مَدّان ؛ مرد وامدار یا آنکه بر او وام بسیار باشد. (منتهی الارب ). رجوع به مُدان و مُدّان شود. || (اِ) ریحان مصری . (ناظم الاطباء).
میدانلغتنامه دهخدامیدان . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالانچولان شهرستان بروجرد، واقع در 36 هزارگزی جنوب باختری بروجرد با 252 تن سکنه آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="lt
میدانلغتنامه دهخدامیدان . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، واقع در 25هزارگزی شمال باختری خوی با 470 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" d
میدانلغتنامه دهخدامیدان . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 20هزارگزی شمال سنقر با 335 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن ماشین رو است . در پایین ده تپه ای از آثار ابن
میدانلغتنامه دهخدامیدان . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میش خاص بخش بدره ٔ شهرستان ایلام ، واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری ایلام با 350 تن سکنه . آب آن از هفت آب و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl
هرکی میدانلغتنامه دهخداهرکی میدان . [ هََ م َ ] (اِخ ) ایلی از ایلات اطراف ارومیه که شامل 400 خانوار است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 120).
حسین آباد میدانلغتنامه دهخداحسین آباد میدان . [ ح ُ س ِ دِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاه منصور شهرستان بیجار. واقع در 46هزارگزی جنوب باختر حسن آباد سوگند و چهارهزارگزی جنوب میدان . ناحیه ای است کوهستانی .سردسیر. دارای 100 تن سکنه
چال میدانلغتنامه دهخداچال میدان . [ ل ِ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از محله های تهران . نام محله ای معروف در شهر تهران .مؤلف مرآت البلدان ذیل نام چالمیدان نویسد: «...معروف است که شاه طهماسب اول از سلاطین صفویه چون خواست بنای باره و حصار تهران را بگذارد از دو موضع از زمین این شهر خاک برداشتند و آن دو
چاله میدانلغتنامه دهخداچاله میدان . [ ل َ م ِ ] (اِخ ) نام محله ای در تهران . نام برزنی در تهران . و رجوع به چالمیدان شود.