ریمنیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمکاری؛ حیلهگری: ◻︎ ای بر طریق باطل پویان تو روز و شب / داده عنان خویش به شیطان ز ریمنی (سنائی۲: ۳۳۶).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) المکاری الدمشقی [ و ظاهراً این نام مستعار است ]. او راست : البرهان السدیدفی کشف الاسرار عن وجود الامیر عبدالمجید طبع لورنس من الولایات ا
چاروادارلغتنامه دهخداچاروادار. [ چارْ ] (نف مرکب ) مکاری . مکری . آنکه خر و استر و یابو کرایه دهد بار و مسافر را و خود نیز همراه ستور خود باشد. کسی که اسب والاغ و قاطر برای بردن بار
خربندلغتنامه دهخداخربند. [ خ َ ب َ ] (اِ مرکب ) مکاری . (محمودبن عمر ربنجنی ). چاروادار. (یادداشت بخط مؤلف ). خربنده . رجوع به خربنده در این لغت نامه شود.
کنبوریدنلغتنامه دهخداکنبوریدن . [کَم ْ دَ ] (مص ) مکاری کردن . فریفتن و فریب دادن و حیله وری نمودن . (برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). مصدر کنبور است . (فرهنگ جها
دوروییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط تزویر، مکاری، ریاکاری، سالوس، نیرنگ، حیله، مکر، کَلَک، ریا، نامردی، خیانت، فریب فخرفروشی کلاهبرداری، نفاق زهدفروشی، تظاهر، تشریفات
تسلسلغتنامه دهخداتسلس . [ ت َ س َل ْ ل ُ ] (ع مص ) سالوسی و مکاری . (لطایف از غیاث اللغات ) (آنندراج ). سالوسی کردن : تا به ناموس مسلمانی زینددر تسلس تا ندانی که کیند. مولوی .نو
دغلیلغتنامه دهخدادغلی . [ دَ غ َ ] (حامص ) حرام زادگی و عیاری و مکاری و ناراستی . (برهان ) (از آنندراج ). تزویر و خیانت و فساد و ناراستی و عیاری و حرامزادگی . (ناظم الاطباء). آر
یتیم چاروادارلغتنامه دهخدایتیم چاروادار. [ ی َ چارْ ] (اِ مرکب ) شاگرد مکاری . شاگرد و نوکر چاروادار. شاگرد و وردست چاروادار. (یادداشت مؤلف ).
موذیگریفرهنگ مترادف و متضاد۱. حیلهگری، مکاری ۲. ناقلابازی، بدطینتی، بدجنسی ۳. مردمآزاری، شرارت ≠ سادهلوحی