تخمکاریلغتنامه دهخداتخمکاری . [ ت ُ ] (حامص مرکب ) کاشتن تخم . تخم کاشتن . زراعت . تخم افشانی . برزگری : کس بر این تخمه آفرین نکندتخمکاری در این زمین نکند.نظامی .
خامکاریلغتنامه دهخداخامکاری . (حامص مرکب ) بی ربطی در کار و عمل . خام دستی . بی وقوفی . کودنی . (ناظم الاطباء). عمل خامکار : ازخامکاری خوی او افغان کنم در کوی اوگر شحنه ٔ بدگوی او
قلمکاریلغتنامه دهخداقلمکاری . [ ق َ ل َ ] (حامص مرکب ) صنعت حکاکی و نقاشی . || قلمکاری ، مخطط به خطوط پهن و طویل منقش براههای سیاه و سفید یا دو رنگ دیگر. (یادداشت مؤلف ). || قلمکا
گل همکاریلغتنامه دهخداگل همکاری . [ گ ُ ل ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل کشتی . (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به گل کشتی و گل همچشمی شود.
ستمکاریلغتنامه دهخداستمکاری . [ س ِ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل ستمکار. ظالمی . ستمگری . جور. ظلم : این کارد نه از بهر ستمکاری کردندانگورنه از بهر نبیذ است بچرخشت . رودکی .داده ست بدو ا
باروحیۀ همکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ] باروحیۀ همکاری، دستدردست، تضامناً یکزبان، بهاتفاق، اشتراکی، باشراکتِ هم، باهم، بهاتفاقِ، بههمراهیِ، باهمکاریِ