مَقْعَدِفرهنگ واژگان قرآنمحل نشستن - مجلس (در عبارت "مَقْعَدِ صِدْقٍ " منظور اين است که ميان مجلس و جايگاه آنان و صدق عمل و ايمانشان رابطهاي هست )
مقعطلغتنامه دهخدامقعط. [ م ُ ق َع ْ ع ِ ] (ع ص ) سختی کننده در تقاضای وام . (ناظم الاطباء). رجوع به تقعیط معنی آخر شود.
مقحطلغتنامه دهخدامقحط. [ م ِ ح َ ] (ع ص ) اسب توانا که به رفتن مانده نگردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقعدلغتنامه دهخدامقعد. [ م ُ ق َع ْ ع َ ] (ع اِ) نوعی از بُرد که از هجر آورده شود. (از اقرب الموارد).
مقعطلغتنامه دهخدامقعط. [ م ُ ق َع ْ ع َ ] (ع ص ) بار برداشته شده بر ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بار گذاشته شده بر پشت ستور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).