موسکَه زدنگویش بختیاری1. جستجوى غذا از طریق بو کشیدن (براى سگ بهکار رود)؛ 2. (کنایى) آدم چاپلوس و سورچران.
موسقةلغتنامه دهخداموسقة. [ س ِ ق َ ] (ع ص ) نخلة موسقة؛ خرمابن بسیاربار. ج ، موسقات .(ناظم الاطباء). درخت خرمای باردار. (از آنندراج ).
موشیکهلغتنامه دهخداموشیکه . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وزواء بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم واقع در 18هزارگزی دستجرد با 188 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="ltr"
حفلة موسيقيةدیکشنری عربی به فارسیساز واواز , انجمن ساز واواز , هم اهنگي , کنسرت , مرتب کردن , جور کردن