مورسةلغتنامه دهخدامورسة. [ م ُ وَرْ رَ س َ ] (ع ص ) تأنیث مورس . رنگ شده به گیاه ورس . (ناظم الاطباء). و رجوع به مورس شود.
مارپیسهلغتنامه دهخدامارپیسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) اَرقَم . حیه ٔ برصاء. حیه ٔ رقشاء. نوعی از مار سیاه و سپید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی از مار سیاه و سپید که گویند سخت خطرناک است . (گنجینه ٔ گنجوی چ وحید ص 341) <spa
مورسیلغتنامه دهخدامورسی . (اِخ ) مورثیا. ناحیه ای در جنوب شرقی اسپانیابه مساحت 26177 کیلومتر مربع که 1171500 تن جمعیت دارد. در کنار دریای مدیترانه واقع است و از دو ایالت مورسی و الباست تشکیل شده است . در قرن هشتم میلادی به دست
مورسیلغتنامه دهخدامورسی . (اِخ ) شهر مرکزی ایالت مورسی که در جنوب شرقی اسپانیا بر رود سگورا واقع است و 249790 تن سکنه دارد.
ورسیةلغتنامه دهخداورسیة. [ وَ سی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به ورس . (از اقرب الموارد). || (ملحفة...) که با ورس رنگ شده باشد. (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). وریسه . مورسه . (از اقرب الموارد).
خارجةلغتنامه دهخداخارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن مُصعَب بنابر نقل تاریخ گزیده ص 247 او افقه فقهاءخراسان بود در المصاحف ص 143 وکیع از خارجةبن مصعب و او از خالد الحذاء حدیث می کند که می گفت «من ابن سیرین را دیدم که از مصحف منقوط ق