مواقعهلغتنامه دهخدامواقعه . [ م ُ ق َ ع َ / ق ِ ع ِ ] (از ع ، اِمص ) مواقعة. مواقعت . نبرد و پیکار. (ناظم الاطباء). حرب : ابوالفضل هروی منجم با مؤیدالدوله مواضعه کرده بود که در آن مواقعه صبر می کند تا مریخ به درجه ٔ هبوط رسد. (ترجمه ٔ ت
مواقعهفرهنگ فارسی معین(مُ قَ عَ یا قِ ع ) [ ع . مواقعة ] 1 - (مص ل .) جنگ کردن با کسی . 2 - جماع کردن . 3 - (اِمص .) حرب ، ستیزه . 4 - جماع ، آمیزش .
مواقعهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیکار، جنگ، حرب، ستیز، غزوه، کارزار ۲. جنگ کردن، پیکار کردن ۳. آمیزش، جماع ۴. جماع کردن، مخالطت کردن، آمیزش کردن
مواقعةلغتنامه دهخدامواقعة. [ م ُ ق َ ع َ ] (ع مص ) با هم به جنگ و محاربه درافتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنگ کردن کسی با کسی و در محاربه ٔ او افتادن . (ناظم الاطباء). وقاع . مقاتله . (تاج المصادر بیهقی ). با کسی در جنگ بایستادن . (المصادر زوزنی ). || آرمیدن با زن و مخالطت نمودن با زن . (ا
مواکعةلغتنامه دهخدامواکعة. [ م ُ ک َ ع َ ] (ع مص ) سکیزیدن خروس ماکیان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).برجستن و سکیزیدن خروس بر ماکیان . (ناظم الاطباء).
مواقعلغتنامه دهخدامواقع. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ موقع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ موقع به معنی جاها و محلها. (از غیاث ). و رجوع به موقع شود. || ج ِ موقعة. (اقرب الموارد). ج ِ موقعة به معنی جاها و محلها. (آنندراج ). و رجوع به موقعة شود. || ج ِ میقَعَة. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به می
مواقةلغتنامه دهخدامواقة. [ م َ ق َ ] (ع مص ) مَوق . موق . مؤوق [ م ُ ئو ] . بمردن و هلاک گشتن . (منتهی الارب ). مردن و هلاک گردیدن کسی . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
مواقةلغتنامه دهخدامواقة. [ م ُ ق َ ] (ع مص ) گول گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). موق . مؤوق [ م ُ ئو ] . (منتهی الارب ). احمق شدن .(تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به موق و مؤوق شود.
مواقعاتلغتنامه دهخدامواقعات . [ م ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ مواقعه و مواقعت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مواقعه و مواقعت شود.
حربفرهنگ مترادف و متضادآرزم، جدال، جنگ، دعوا، رزم، ستیزه، کارزار، محاربه، مواقعه، نبرد ≠ آشتی، سازش، صلح، مصالحه
پیکارفرهنگ مترادف و متضادآرزم، پرخاش، جدال، جنگ، رزم، ستیز، کارزار، گیرودار، محاربه، مخاصمه، مواقعه، نبرد، هنگامه ≠ صلح، آرامش
نیکلغتنامه دهخدانیک . [ ن َ ] (ع مص ) گاییدن زن را. (از منتهی الارب ). جماع کردن . (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). صحبت . (از نصاب ). مباضعت . وطی . مواقعه . مجامعت . مباشرت . (یادداشت مؤلف ).
جنگفرهنگ مترادف و متضادآرزم، آشوب، پرخاش، پیکار، تنازع، جدال، حرب، خصومت، رزم، ستیزه، غزا، غزوه، کارزار، کشمکش، مبارزه، مجادله، محاربه، مشاجره، مصاف، معرکه، مقاتله، منازعه، مواقعه، ناورد، نبرد، وغا، وقعت، وقعه