مهین پیشهلغتنامه دهخدامهین پیشه . [ م ِ ش َ / ش ِ ](اِ مرکب ) پیشه ٔ مهم و بزرگ . شغل خطیر : دادگری مصلحت اندیشه ای است رستن از این قوم مهین پیشه ای است .نظامی .
مهین آبادلغتنامه دهخدامهین آباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین شهرستان نهاوند، واقع در 14 هزارگزی باختر نهاوند و سه هزارگزی گیان . جلگه . سردسیر. دارای 1500 تن سکنه . آبش از
مهین مارلغتنامه دهخدامهین مار. [ م ِ ] (اِ مرکب ) افعی : ای همچو مهین مار بدآویز و خشوک پرزهر چو ماری و چو ماهی همه سوک .سوزنی .
مهین نامهلغتنامه دهخدامهین نامه . [ م ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ بزرگ . کتاب کبیر. || نزد عارفان واصل و محققان کامل تمام عالم کتاب حضرت حق است ، چه اهل بصیرت که مردمان حقیقت بین
مهینهلغتنامه دهخدامهینه . [ م ِ ن َ / ن ِ ] (ص تفضیلی ، ص عالی ) مهین . بزرگ . (غیاث ). مقابل کهین . مقابل بزرگتر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). مهتر : ز تیغ کوه درختان فروفکنده
مهیندختفرهنگ نامها(تلفظ: me(a)hin doxt) (مِهین + دخت = دختر) ، دختر بزرگ و بلند قدر ؛ (مَهین + دخت = دختر) ، دختر ماهگونه ، (به مجاز) زیبارو .
مهینرخفرهنگ نامها(تلفظ: mahin rox) (مَه = ماه + ین (پسوند نسبت) + رخ = چهره ) ، ← ماه رخ ، ماه چهر .
مهینزادفرهنگ نامها(تلفظ: mehin zād) [(مِه = مِهتر ، بزرگتر + ین (پسوند نسبت) + زاد = زاده)] ، (= مِهزاد) ، ← مِهزاد .
مهینشادفرهنگ نامها(تلفظ: mahin šād) (مَه = ماه + ین (پسوند نسبت) + شاد) (به مجاز) زیبا روی شادمان ، زیبای شاد .
مهینفروغفرهنگ نامها(تلفظ: mahin foruq) (مَهین + فروغ = نور و روشنایی) ، نور و روشنایی ماه ، مهتاب ، ماه تاب ؛ (به مجاز) زیبارو .
جهان مهینلغتنامه دهخداجهان مهین . [ ج َ ن ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عالم را گویند که ماسوی اﷲ است و عرب عالم کبیر خوانند. (برهان ). ماسوی اﷲ. (آنندراج ). رجوع به جهان کهین شود.
کرده مهینلغتنامه دهخداکرده مهین . [ ک ُ دِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب . جلگه ای و معتدل است و 1746 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فراکِشَند مِهین میانگینmean high-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فراکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند مِهین میانگینmean low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند فروتر مِهین میانگینmean lower low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندهای فروتر در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله