مهینلغتنامه دهخدامهین . [ م ِ ] (ص تفضیلی ، ص عالی ) (مه = بزرگ + ین ) بزرگتر. (غیاث ). بزرگترین . (برهان ). مقابل کهین . اکبر. اسن . بزاد برآمده ترین . آن بزرگتر به سال . سالخو
مهینلغتنامه دهخدامهین . [ م َ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان هریس بخش مرکزی شهرستان سراب ، واقع در 9هزارگزی باختری سراب و 9هزارگزی شوسه ٔ سراب به تبریز دارای 432 تن سکنه . آب آن از
مهینلغتنامه دهخدامهین . [ م َ ] (اِخ )دهی است جزء دهستان قاقاران بخش ضیأآباد شهرستان قزوین ، واقع در 15هزارگزی شمال ضیأآباد و 6 هزارگزی راه عمومی . کوهستانی و دارای 677 سکنه .
مهینلغتنامه دهخدامهین . [ م َ ] (ص نسبی ) (مه = ماه + ین ) منسوب به مه . رجوع به مه شود. || (ص تفضیلی ، ص عالی ) مِهین . رجوع به مِهین شود.
مهینلغتنامه دهخدامهین . [ م َ ] (ع ص ) سست و ناتوان . (دستور الاخوان ). خوار و سست . (منتهی الارب ) (مجمل اللغة). ضعیف . ذلیل . بی مقدار. عاجز. پست . بی توان : سجده میکرد او که
مهینلغتنامه دهخدامهین . [ م ُ ] (ع ص ) (از «هَ و ن ») نعت فاعلی از اِهانة. خواری بخش . خوارکننده : و له عذاب مهین . (قرآن 14/4). غث و سمین و معین و مهین آن را وزنی ننهد. (سندباد
مهینفرهنگ نامها(تلفظ: me(a)hin) بزرگترین (از نظر سال) ؛ (در قدیم) بزرگتر ، بزرگترین (از نظر مقام و رتبه و ارزش). [این نام چنانچه به فتح اول (مَهین) mahin تلفظ شود مرکب از (مَه