مُنکَرَفرهنگ واژگان قرآنکار زشت - انکار و کراهت (کلمه منکر در عبارت "تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ ﭐلْمُنکَرَ "مصدر ميمي به معناي انکار است و مراد از شناختن انکار در روي کفا
منکِرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ارکننده، نافی، ناقض، نقضکننده، سلبی، منافی، تکذیبکننده، اعتراضآمیز
منکر شدندیکشنری فارسی به انگلیسیabjure, backtrack, contest, controvert, deny, gainsay, negate, repudiate
منکراب آبادلغتنامه دهخدامنکراب آباد. [ م ُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ابرغان بخش مرکزی شهرستان سراب است که 398 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
منکرسلغتنامه دهخدامنکرس . [ م ُ ک َ رِ ] (ع ص ) به روی درافتنده و بر روی درآینده در چیزی . (آنندراج ). آنکه بر روی درمی افتد و آنکه سرنگون میگردد. و آنکه خود را در چیزی می اندازد
منکریلغتنامه دهخدامنکری . [ م ُ ک ِ ] (حامص ) اصرار در انکار. (ناظم الاطباء). حالت انکار. نپذیرفتن . قبول نداشتن : گر کهان مه شدند خاقانی تو در ایشان به منکری منگر.خاقانی (دیوان
منکراتلغتنامه دهخدامنکرات . [ م ُ ک َ ] (ع ص ، اِ) چیزهای نامطبوع و نامشروع و ناراست و ناحق . (ناظم الاطباء). ج ِ مُنکَر: از ایذاء مردمان و دوستی دنیا و جادویی و دیگر منکرات پرهیز
حدیث منکرلغتنامه دهخداحدیث منکر. [ ح َ ث ِ م ُ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از دوازده قسم حدیث ضعیف . رجوع به حدیث شود.