منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ن َک ْ ک َ ] (ع ص ) خلاف معروف . (المنجد) (مهذب الأسماء). غیرمعین و غیرمحقق . (ناظم الاطباء). رجوع به تنکیر شود.
منکرلغتنامه دهخدامنکر.[ م ُ ک َ ] (ع مص ) نُکُر. نُکر. نکراء. (منتهی الارب ). نُکُر. (ترجمان القرآن ). رجوع به همین کلمات شود.
منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ک َ ] (اِخ ) فرشته ای در گور که سؤال کند. (مهذب الأسماء). نام فرشته ای که در گور سؤال کند. (غیاث ) (آنندراج ). نام یکی از دو ملک که در قبر نزد مر
منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ک َ ] (ع ص )ناروا. (دهار). بد و قبیح و ناشایسته و شگفت و امر قبیح که هر که بیند انکار کند و نامشروع به معنی ناشایسته شده . (آنندراج ) (غیاث ). کار ز
منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) انکارکننده و ناشناسنده . (آنندراج ) (غیاث ). آنکه انکار می کند و رد می نماید و قبول نمی کند و پسندنمی نماید و آنکه جهالت دارد و نمی دان
منکرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کار یا رفتار ناپسند، بد، و ناشایست.۲. = نکیر۳. (صفت) زشت.۴. (صفت) [قدیمی] ناپسند، بد، و ناشایست.۵. (صفت) [قدیمی] نیرومند.۶. (صفت) [قدیمی] ناشناس.