منهزماًلغتنامه دهخدامنهزماً. [ م ُ هََ زِ مَن ْ ] (ع ق ) درحالت فرار و شکست خوردگی و به طور پریشانی و پراکندگی . (ناظم الاطباء). رجوع به مدخل قبل معنی اول شود.
کاغیلغتنامه دهخداکاغی . (ع ص ) منهزم . (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شکست خورده . (ناظم الاطباء).
نامغلوبلغتنامه دهخدانامغلوب . [ م َ ] (ص مرکب ) آنکه منهزم نشده و بر وی چیره نشده باشند. (ناظم الاطباء) شکست ناخورده . مغلوب ناشده . مقابل مغلوب . رجوع به مغلوب شود.
عنان تافتهلغتنامه دهخداعنان تافته . [ ع ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) منهزم . بهزیمت . پشت بداده . || بازگشته . بازآمده : سوی لشکر آمد عنان تافته مرادی طلب کرده نایافته . نظامی . || درآم
چمچمفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخرام؛ رفتار به ناز و خرام: ◻︎ زمستان منهزم شد تا درآمد / سپاه ماه فروردین به چمچم (پوربها: رشیدی: چمچم).
تودانلغتنامه دهخداتودان . (اِخ ) از امرای مغول است که در جنگ با امیر اشرف منهزم گردید. رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی ص 176 شود.
مقهورلغتنامه دهخدامقهور. [ م َ ] (ع ص ) مغلوب و مغلوب شده و چیره شده بر وی و منهزم و شکست خورده . (ناظم الاطباء). قهرشده . شکسته . بشکسته . آن که بر او چیره شده باشند. (یادداشت ب
شکست خوردهلغتنامه دهخداشکست خورده . [ ش ِ ک َ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) منهزم . شکست یافته : لشکر شکست خورده ؛ مغلوب . (یادداشت مؤلف ). کاغی . (منتهی الارب ). هزیمت یافته و
طغاتیمورلغتنامه دهخداطغاتیمور. [ طُ ت َ ] (اِخ ) از امرای غازان بوده است که در جنگ با مصر و شام منهزم شد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 156 شود.
پا پس آوردنلغتنامه دهخداپا پس آوردن . [ پ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) ترک دادن . (رشیدی ) (برهان ). || قطع نظر کردن . واگذاشتن . || بازماندن از طلب بعجز. || منهزم شدن در رزم . (برهان ).
پاتهلغتنامه دهخداپاته . [ ت ِ ] (اِخ ) کرسی بلوک لواره از ناحیه ٔ اُرلئان دارای 1391 تن سکنه . ژاندارک در این جا انگلیسیان را بسال 1429م . (833 هَ . ق .) منهزم کرد. و سپاهیان لو
پای طاقلغتنامه دهخداپای طاق . (اِخ ) موضعی به مغولستان و امیرتیمور گورکان بسال 776 هَ . ق . قمرالدین دوغلات را که در مغولستان از او سرداری کلانتر نبود منهزم ساخت و تا موضع پای طاق
پچنیلغتنامه دهخداپچنی . [ پ ِ ] (اِخ ) از مستملکات آواک پسر ایونی . واقع در نواحی آنسوی اَرَس که جلال الدین خوارزمشاه گرجیان و متحدین آنان را در آنجا منهزم ساخت و از آنجا بقصد ت
پولادبهادرلغتنامه دهخداپولادبهادر. [ ب َ دُ ] (اِخ ) فولاد بهادر. نام یکی از سرداران سپاه تیمور گورکان . و او آنگاه که ترکن ارلات یاغی شده بکزروان گریخت بموجب فرمان تیمور پولادبهادر ا
تتبرگلغتنامه دهخداتتبرگ . [ ت ُ ب ِ ] (اِخ ) (جنگل ...) سلسله ٔ تپه های پردرختی در آلمان که بر جلگه های وستفالی مشرف است . لژیونهای واروس بسال نهم میلادی در آنجای منهزم گشت .
تتیلالغتنامه دهخداتتیلا. [ ت ُ ] (اِخ ) وی از 541 تا 552 م . پادشاه «اوستروگوها» ی ایتالیا بود و بدست «نارسس » سردار ژوستینین منهزم و کشته شد.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جزّار پاشای سن ژاندارک (عکه ) یکی از وزرای مائه ٔ دوازدهم هجری دولت عثمانی . او بدانگاه که والی صیدا بود در برابر ژنرال ناپلئون مقاومتی
جعللغتنامه دهخداجعل . [ ] (اِخ ) (کراهت ) داوران 9: 37 و او پسر عابد میباشد که اهالی شکیم را بر پادشاه خودشان ابی ملک شورانیده بالاخره خود منهزم گردید و متابعانش شکست فاحشی خور
ابویزیدلغتنامه دهخداابویزید. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) صاحب حبیب السیر آرد که : در ایام دولت القائم باَمراﷲ محمدبن المهدی مکنت داری ابویزید نام جمعی از اهل سنت و جماعت را با خود متفق سا