ملاءلغتنامه دهخداملاء. [ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَلی ٔ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). رجوع به ملی ٔ شود. || ج ِ مَلاَّن و مَلاَّنة و ملأی [ م َ آ ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاَّن شود.
ملاءلغتنامه دهخداملاء. [ م ُ ] (ع اِ) زکام . (منتهی الارب ). زکام و گرانی که از امتلا عارض گردد. (ناظم الاطباء). زکامی که از امتلا عارض گردد. (از اقرب الموارد). || ج ِ مُلاءَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملاءة شود.
ملاءلغتنامه دهخداملاء. [ م ُل ْ لا ] (از ع ، ص ) بسیار پر یعنی پر بسیار از علم . مأخوذ از ملؤ، که به معنی پری است چنانکه کُبّار به معنی بسیار بزرگ . فارسیان این قسم الف ممدوده را مقصوره خوانند مگر در اضافت و وصفیت . (از غیاث ). و رجوع به مُلاّ شود.
اکالیپتوس پُرشاخهEucalyptus gillii, curly malleeواژههای مصوب فرهنگستانگونهای اکالیپتوس درختی چندساقهای به ارتفاع حداکثر 8 متر و با پوست تنۀ صاف و در بخش زیرین با پوست جداشده از تنه و برگهای سبز و خاکستری یا آبی و خاکستری سرنیزهای یا تخممرغی پهن یا به شکل قلب و گلهایی زرد کمرنگ به طول 2 سانتیمتر
زیتونتلخMeliaواژههای مصوب فرهنگستانسردهای درختی از زیتونتلخیانِ خزاندار با گلهای کوچک معطر و برگهای بلند تقریباً به طول 50 سانتیمتر و دُمبرگی طویل که از جنوب شرقی آسیا تا استرالیا پراکنده هستند
دولفین گویسر بالهبلندGlobicephala melasواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان با بدن سیاه و شکم سفید و دارای سر کروی و بدن مخروطی و دم بلند که بالۀ شنایش یکپنجم بدن است
ملاءةلغتنامه دهخداملاءة. [ م َ / م ِ ءَ ] (ع مص ) مَلأ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مَلأ شود.
ملاءةلغتنامه دهخداملاءة. [ م َ ءَ ] (ع مص ) زکام زده گردیدن .(از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). زکام زده گردیدن از امتلاء. (از اقرب الموارد). || توانگر مالدار و نیکومعامله گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملائت شود.
ملاءةلغتنامه دهخداملاءة. [ م ِ ءَ ] (ع اِمص ) هیئت پُر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هیئت امتلاء. و گویند: هو حسن الملاءة؛ ای الامتلاء.(از اقرب الموارد). || زحمت امتلای طعام وسیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
خانقاه بالالغتنامه دهخداخانقاه بالا. [ ن َ / ن ِ هَِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ملاء اعلی . || عالم بالا که آسمان است . (از برهان قاطع) (آنندراج ).
ملاَّءلغتنامه دهخداملاَّء. [ م ُ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَلی ٔ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملی ٔ شود.
ملیلغتنامه دهخداملی ٔ. [ م َ ] (ع ص ) توانگر. (مهذب الاسماء) (غیاث ). توانگر و مالدار یا مالدار نیکومعامله . ج ، مِلاء، مُلَآء،اَملِئاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توانگر مالدار مقتدر یا خوش معامله . و مَلی ّ نیز گویندو در اکثر روایات همین صورت مسموع شده است . (از اقرب الموارد
ملاءةلغتنامه دهخداملاءة. [ م َ / م ِ ءَ ] (ع مص ) مَلأ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مَلأ شود.
ملاءةلغتنامه دهخداملاءة. [ م َ ءَ ] (ع مص ) زکام زده گردیدن .(از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). زکام زده گردیدن از امتلاء. (از اقرب الموارد). || توانگر مالدار و نیکومعامله گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملائت شود.
ملاءةلغتنامه دهخداملاءة. [ م ِ ءَ ] (ع اِمص ) هیئت پُر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هیئت امتلاء. و گویند: هو حسن الملاءة؛ ای الامتلاء.(از اقرب الموارد). || زحمت امتلای طعام وسیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
جملاءلغتنامه دهخداجملاء. [ ج َ ] (ع ص ) صاحب جمال . || تمام خلقت از هر حیوان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
رملاءلغتنامه دهخدارملاء.[ رَ ] (ع ص ) گوسفند پایهاسفید. (مهذب الاسماء). میش سیاه پایها که سائر بدن آن سپید باشد. (منتهی الارب ).میش سیاه پا که سایر قسمتهای تن وی سفید باشد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || سنة رملاء؛سال بی باران . (منتهی الارب ). سال کم باران و اندک نفع.(از اقرب الموارد).
املاءلغتنامه دهخدااملاء. [ اِ ] (ع مص ) پر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || زکام زده گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زکام رسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || سخت کشیدن کمان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کمان پرُ درکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) . |
استملاءلغتنامه دهخدااستملاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از یاد چیزی نویسانیدن خواستن . املاء کردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). املاءخواستن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). طلب املاء کردن . نبشتن خواستن . || املاء پرسیدن . (منتهی الارب ).- استملاء حدیث ؛ املاء حدیث طلبیدن از کسی