معاشقهلغتنامه دهخدامعاشقه .[ م ُ ش َ ق َ / ش ِ ق ِ ] (از ع ، اِمص ) عشقبازی با هم . (ناظم الاطباء). عشقبازی کردن . تصابی . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل و ذیل آن شود.
معاشقهفرهنگ فارسی معین(مُ شَ قَ یا ش ق ) [ ع . معاشقة ] 1 - (مص ل .) عشق ورزیدن با کسی . 2 - (اِمص .) عشقبازی .
معاشقهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تجمش، عشقبازی، عشقورزی، معاشقت، مغازله، ملاعبه، مهرورزی ۲. عشقبازی کردن، مهر ورزیدن
معاشقهلغتنامه دهخدامعاشقه .[ م ُ ش َ ق َ / ش ِ ق ِ ] (از ع ، اِمص ) عشقبازی با هم . (ناظم الاطباء). عشقبازی کردن . تصابی . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل و ذیل آن شود.
معاشقهفرهنگ فارسی معین(مُ شَ قَ یا ش ق ) [ ع . معاشقة ] 1 - (مص ل .) عشق ورزیدن با کسی . 2 - (اِمص .) عشقبازی .
معاشقهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تجمش، عشقبازی، عشقورزی، معاشقت، مغازله، ملاعبه، مهرورزی ۲. عشقبازی کردن، مهر ورزیدن
معاشقهلغتنامه دهخدامعاشقه .[ م ُ ش َ ق َ / ش ِ ق ِ ] (از ع ، اِمص ) عشقبازی با هم . (ناظم الاطباء). عشقبازی کردن . تصابی . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل و ذیل آن شود.
معاشقهفرهنگ فارسی معین(مُ شَ قَ یا ش ق ) [ ع . معاشقة ] 1 - (مص ل .) عشق ورزیدن با کسی . 2 - (اِمص .) عشقبازی .
معاشقهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تجمش، عشقبازی، عشقورزی، معاشقت، مغازله، ملاعبه، مهرورزی ۲. عشقبازی کردن، مهر ورزیدن